نمازتوبه
انس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، روز یکشنبه ماه ذى القعده ، خطاب به مردم فرمود:
اى مردم ! کدامیک از شما خواهد که توبه کند؟
مردم گفتند: همه خواهیم توبه کنیم اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم !
فرمود: غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز به جاى آرید و در هر رکعت ، سوره حمد را یک مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و معوذتین را یک مرتبه ، تلاوت کنید! سپس هفتاد مرتبه ، استغفرالله بگویید و با لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم آن را به پایان برید. آن گاه بگویید: یا عزیز یا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جمیع المؤ منین و المؤ منات فانه لا یغفر الذنوب الا انت .
سپس فرمود: هر کس از امت من چنین کند، از آسمان ندا آید که عملت را دوباره از سر گیر! که خدا توبه ات را پذیرفته و گناهانت را بخشیده است . و ملکى زیر عرش ندا سر دهد که : اى بنده ! بر تو و خاندان و ذریه ات برکت باد! ملکى دیگرى ندا دهد: اى بنده ! دشمنانت را روز قیامت راضى خواهى کرد! منادى دیگر گوید: اى بنده مؤ من ! خواهى مرد و دینت از تو سلب نخواهد شد و قبرت وسیع شود و منّور گردد.
ملکى دیگر ندا سر دهد که : پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گرچه از تو در غضب باشند. آنان و ذریه ات بخشیده شوند و تو در دنیا و آخرت در فراخى و گشایش روزى خواهى بود.
جبرییل ندا کند: من همراه ملک الموت شوم ، تا با تو مدارا کند و مرگ ، تو را آزار ندهد و روح از بدنت به سلامت بیرون آید.
مردم گفتند: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم اگر کسى غیر ماه ذى القعده این عبادت را انجام دهد، چگونه است ؟
فرمود: تفاوتى نکند و همان طور خواهد شد که بیان نمودم ، این کلمات را جبرئیل در معراج به من آموخته است .(1)
×××××××
پاورقی:1- رساله لقاءالله ، ص 226- 225.علامه حسن زاده عاملی
بعضى از شرایط دعا بحکم عقل ، بعضى بحکم شرع و بعضى بحکم هر دو مى باشد. قبل از هر چیز دعا را در اصطلاح خود، تعریف مى کنیم :
((درخواست شخص پست و پایین ، با خضوع و فروتنى ، چیزى را از شخص بلند مرتبه ، دعا مى باشد.))
شرایط دعا
چند شرط از شرایط دعا از این تعریف بر مى آید که ابتدا آنها را برشمرده و سپس سایر شرایط را که در روایات آمده است بدنبال آنها ذکر مى کنیم :
(1)حضور قلب . با توجه به این که دعا عبارت است از خواستن و خواستن امرى باطنى است ، نتیجه مى گیریم که دعاى بدون حضور قلب ، دعا نیست .
(2)خضوع و فروتنى .
(3)امیدوارى . چون خواستن بدون امیدوارى تحقق نمى یابد، امیدوارى نیز از شرایط دعاست .
(4)شناخت خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نیاز. زیرا امیدوارى که یکى از شرایط دعا مى باشد در صورتى تحقق مى یابد که دعا کننده خداوند را شناخته و علم و قدرت او را نسبت به خواسته خود باور داشته باشد.
لازم به ذکر است درجه اى از خضوع در مقابل بعضى از بزرگان خضوع محسوب مى شود در حالى که همین درجه از خضوع در مقابل کسى که بزرگى بیشترى داشته باشد خضوع نیست . و خداوند متعال بزرگتر از هر بزرگى است و حتى دعاى بدرگاه او بدون اجازه او مخالف خضوع در مقابل اوست . و خداوند نه تنها اجازه داده بلکه با این آیه از ما خواسته است : ((و هنگامى که بندگانم از تو درباره من سوال کنند، (بگو) من نزدیک بوده و دعاى دعاکنندگانى که مرا بخوانند، اجابت مى کنم . پس به من روى آورده و به من اعتماد نمایند.))
مطلب دیگر این که خواستن حقیقى که در تعریف دعا آمده بود بوجود نمى آید مگر هنگام درخواست خیر واقعى ؛ و بنده خیر و شر خود را تشخیص نمى دهد چنانچه خداى متعال مى فرماید: ((و انسان با دعاى خیرش ، شر را مى خواهد.)) گرچه خیر واقعى که هیچگونه شرى در آن نباشد منحصر در نزدیکى و رضایت اوست .
در ((مصباح الشریعه )) آمده است : دعا یعنى در حالى که اندیشه ات غرق در مشاهده پروردگار بوده و اختیار را از کف داده و تمام امور ظاهرى و باطنى خود را به پروردگار تسلیم و واگذار کرده اى ، با تمام اعضا و جوارح حاجت خود را از خداوند بخواهى . بنابراین لازم است دعا کننده توجه کند، که دعاى او خیر باشد و از خدا چیزى نخواهد که شر بوده و به ضررش باشد. و هنگامى که آثار اجابت را ندید از اجابت مایوس نشود. چون ممکن است چیزى را که در دعایش خواسته به زیان او بوده و خداوند با عدم اجابت دعاى او خیر او را برایش پیش آورد. و نباید به خدایى که صادقانه وعده اجابت داده بدگمان شود.
راز عدم اجابت دعاى خوبان
عدم استجابت دعاى خوبان باین جهت است که خداوند نسبت به بندگان صالحش عنایت کامل دارد. و این عنایت باعث مى شود که او را از چیزهایى که باعث ضرر اوست حفظ کند؛ گرچه بخیال خود سعادتش در آن است ؛ مانند قصه حضرت خضر (علیه السلام ) که آن بچه را کشت ؛ اگر فرض کنیم پدر و مادرش از روى نادانى فکر مى کردند خیر آنها در زندگى و بقاى فرزندشان مى باشد و از خدا همین را مى خواستند، ولى خداوند مى دانست که در صورت زنده ماندن فرزند، پدر و مادر، کافر و هلاک مى شوند؛ در این صورت اجابت دعاى آنان فقط در کشتن فرزندشان بود. دعا کننده ، دعا مى کند و مقصود خود را دوست دارد، بخاطر این که فکر مى کند سعادت او در همان چیزى است که مى خواهد و وقتى خداى متعال مى بیند که او اشتباه مى کند و خیر او در خلاف آن است ، در اینجا اجابت واقعى این است که چیزى به او بدهد که خیر واقعى اوست ، نه چیزى که او آن را خیر مى داند ولى باعث هلاکت اوست . و مردم نیز با یکدیگر همینطور رفتار مى کنند: مثلا اگر کسى خیال کند در ظرفى که زهر است ، پادزهر مى باشد و در ظرفى که پادزهر است ، زهر مى باشد و از پدرش بخواهد مایع درون ظرف را به او داده تا بنوشد و شفا پیدا کند ولى پدرش بداند، آنچه را مى خواهد سم است ، اجابت او این است که از دادن آن به او خوددارى کرده و به او پادزهر بدهد و اگر بداند مایع درون ظرف سم و باعث نابودى اوست و آن را به او بدهد، خواهد گفت : من از پدرم پادزهر خواستم ولى به من زهر داد.
خداوند نیز که از تمام جزئیات و خصوصیات بندگانش مطلع است ، مى داند فلان بنده طورى است که اگر مثلا مالى را که مى خواهد، به او عنایت کند، از رضایت و قرب پروردگار دور مى شود؛ گر چه او نداند و آن را از خدا بخواهد. عنایت کامل خدا در اینجا، این است که او را از آن مال محروم کند و آن مال را به فقرى تبدیل کند که از او فرار مى کرد. زیرا فقیر تنها به این جهت مال را مى خواست که خیال مى کرد سعادت او در آن است ؛ مانند کسى که خیال مى کرد محتویات ظرف پادزهر است . خداوند متعال نیز که مى داند بزرگترین سعادت براى او فقر است و بى نیازى باعث بدبختى اوست و او بخاطر نادانى خود آن را مى خواهد، اگر مال را به او عنایت نماید، دعاى او را اجابت ننموده و اجابت حقیقى فقیر نمودن اوست . زیرا اعطاى مال شکل اجابت داشته ، ولى خالى از روح اجابت است ولى عدم اعطاى مال بر عکس است . آنچه گفتیم بر گرفته از روایات بود؛ حتى در بعضى از روایات داریم : ((خداوند بخاطر عنایتى که به بندگان مؤ منش دارد، اى بسا آنان را به گناهان کوچک مبتلا مى کند تا به عجبى که بدتر از گناه و مایه نابودى اوست ، گرفتار نشود.))
بهر صورت خداوند در رابطه با مؤ منین جز خیر انجام نمى دهد گرچه اعمال او با توجه به ویژگیها و حالات فردى و با توجه به حکمت الهى ، متفاوت باشد. و هر خیرى که مخالف با حکمت و عدل خدا نبوده و با ویژگیهاى مؤ من سازگار باشد، خداوند متعال با عنایت خود آن را به مؤ من عطا مى فرماید گرچه مؤ من آن را نخواسته باشد.
پرسش و پاسخ
در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که اگر عطایاى خداوند اینگونه است ، پس دعا چه فایده اى دارد؟ و معناى اجابت چیست ؟ باید گفت : فایده دعا اصلاح حکم و حکمت الهى است . زیرا گاهى حالات و اعمال بنده بگونه اى است که حکمت الهى اقتضا مى کند او را از خیر خاص محروم نماید، ولى وقتى دعا با آن اعمال و حالات همراه شود، حکمت الهى اقتضا مى کند او را از آن خیر محروم ننماید. از طرف دیگر، دعا فواید زیاد دیگرى غیر از اجابت دارد.
(5)امیدوارى به خدا و قطع امید از دیگران . خداوند مى فرماید: ((و با امید و آرزو و ترس او را بخوانید.)) و در ((کافى )) و سایر کتابهاى معتبر نیز امام صادق (علیه السلام ) و او از پدرانش (علیهم السلام ) و آنها از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده اند که خداوند متعال به یکى از پیامبرانش وحى کرد:
((قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم ، بلاشک امید هر کسى را که به غیر من امیدوار شود حتما قطع مى کنم ؛ و بدون تردید و حتما لباس خوارى در میان مردم به او مى پوشانم ؛ و یقینا و بطور قطع او را از قرب خود کنار مى زنم ؛ و بى تردید و بلاشک او را از پیوستن به خودم دور مى کنم . در حالى که سختیها در دست من است امید او در سختیها به دیگران و به دیگران امیدوار است و درِ دیگران را مى کوبد در حالى که کلید درها در دست من بوده و درها هم بسته است ، و درب من براى کسى که مرا بخواند باز است . کیست که در حوادث ناگوار به من امید بسته و من امید او را براى بر طرف شدن ناگواریش قطع کرده باشم ! کیست که براى کار مورد علاقه اش به من امیدوار شده و من امید او را از خود قطع نموده باشم ! تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است . ولى آنها به حفظ من راضى نشدند، آسمانهاى خود را پر از کسانى نمودم که از تسبیح من خسته نمى شوند و به آنان دستور دادم درها را بین من و بندگانم نبندید ولى بندگانم به سخن من اعتماد نکردند.
آیا نمى داند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من به او برسد کسى جز من نمى تواند آن را بر طرف کند! آیا من که قبل از در خواست عطا مى کنم ، فکر مى کند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمى دهم ! آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل مى داند! آیا جود و کرم ، مال من نیست ! آیا عفو و رحمت بدست من نیست ! آیا محل آرزوها نیستم ! چه کسى غیر من آرزوها را قطع مى کند! آیا امیدواران نمى ترسند که به غیر من امیدوار مى شوند!
اگر اهل آسمانها و زمینهایم همگى آرزو کنند و به هر کدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو کرده اند، بدهم به اندازه جز ذره اى از داراییم کم نمى شود. و چگونه مالى که من سرپرست اویم کم مى شود!
چه بیچاره اند کسانى که از رحمتم مایوس هستند، چه بدبختند کسانى که از دستوراتم سرپیچى کرده و من را در نظر ندارند.)).
و در حدیث قدسى آمده است : ((من نزد گمان بنده مؤ منم هستم . پس نباید جز خیر به من گمان داشته باشد.))
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: ((در حالى به درگاه خداوند دعا کنید که یقین به اجابت او دارید.))
از امام صادق روایت شده که فرمودند: ((وقتى که دعا کردى ، گمان کن که حاجت تو دم در است .)) و در روایت دیگرى چنین آمده است : ((دلت را متوجه کن و گمان کن حاجت تو دم در است .))
نیز روایت شده است : ((فرعون در حال غرق شدن از موسى کمک خواست ولى او را یارى نکرد، خداوند به موسى وحى کرد علت این که فرعون را یارى نکردى ، این بود که تو او را نیافریده اى و اگر از من یارى مى خواست یاریش مى نمودم )) داستان قارون و سرزنش خداوند، حضرت موسى را، بخاطر یارى نکردن او نیز معروف است .
خوش گمانى به خدا و تفاوت آن با بى مبالاتى در دین
برادرم ! روایات مى گوید: کسى به خدا خوش گمان نبوده ، مگر این که خداوند با همان گمان ، با او رفتار کرده است . ولى خیلى ها فریب خورده و بى مبالاتى در دین را با خوش گمانى به خدا اشتباه گرفته اند. و اگر شیطان براى انسان چنین وانمود کند که گناه او ناشى از خوش گمانى او به خداست باید از او دلیل خواسته و بگوید: اگر واقعا چنین است پس چرا در مورد رزق خود خوش گمان نیستم - رزقى که خداوند آن را تضمین نموده و با سوگند بر آن تاکید کرده است . و اگر به عنایت و لطف و کرم او خوش گمانى ، این صفات ، فقط مربوط به امور اخروى نیست و اگر در امور دنیایت نیز به کرم او معتقد هستى چرا وقتى اسباب رزق را از دست مى دهى مضطرب شده و به کرم او تکیه نمى کنى ؟ و چرا بخاطر حاجتهاى دنیوى این همه غصه خورده و اندوهگین مى شوى ؟ و اگر پدر پولدار و با محبتى که روزى تو را تضمین کرده بود، داشتى ، به سخن او اعتماد و ضمانت او را قبول نمى کردى ؟ آیا عنایت خدا را کمتر از لطف پدرت مى دانى ؟ یا مى ترسى ناتوان باشد! یا احتمال مى دهى از تو دریغ کند! یا باور ندارى که او ارحم الراحمین ، تواناترین قدرتمندان و بخشنده ترین بخشندگان است .
روایت شده است : ((هنگامى که خدا از حساب خلق فارغ شد، مردى باقى مى ماند که گناهان او بیش از کارهاى نیکش مى باشد، فرشتگان او را به طرف آتش مى برند ولى او سرش را بر مى گرداند. خداوند دستور مى دهد که او را برگردانید، آنگاه به او مى گوید: چرا سرت را برگرداندى - در حالى که خداوند خود مى داند.- مى گوید: پروردگارا! چنین گمانى به تو نداشتم ، خداوند متعال مى فرماید: فرشتگانم ! قسم به عزت و جلالم او یک روز هم به من خوش گمان نبوده ولى چون ادعا مى کند خوش گمان بودم ، او را به بهشت ببرید.))
(6)پرهیز از گناه بویژه ستم مالى و آبرویى به مردم . در حدیث قدسى آمده است : ((دعا از تو، اجابت از من ، زیرا دعائى از من پوشیده نمى ماند مگر دعوت حرام لقمه .))
نیز از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است : ((کسى که دوست دارد دعایش مستجاب شود، باید کسب و خوراکش را حلال نماید.))
از جمله نصیحتهایى که خداوند به حضرت عیسى (على نبینا و آله و علیه السلام ) نمود، این بود: ((به ستمگران بنى اسرائیل بگو: در حالى که مال حرام زیر پایتان و بتها در خانه هایتان است به درگاه من دعا نکنید. زیرا سوگند یاد کرده ام که دعاى هر کسى را که مرا بخواند اجابت نمایم . و اجابت اینان تا موقعى که پراکنده گردند جز لعنت چیزى نیست .))
از پیامبر روایت شده است که : ((خداوند به من وحى کرد: برادر منذرین ! برادر رسولان ! قوم خود را بر حذر بدار از این که وارد یکى از خانه هاى من شوند در حالى که مظلمه اى از یکى از بندگان نزد آنان باشد. زیرا تا زمانى که ایستاده و مشغول نماز هستند، آنان را لعنت مى کنم مگر این که مظلمه را رد کنند. که در این صورت گوش آنان هستم که با آن مى شنوند، چشم آنان هستم که با آن مى بینند، و از اولیا و برگزیدگانم خواهند بود و بهمراه پیامبران و راستگویان و شهیدان در بهشت همسایه من مى باشند.))
درباره ردّ دعاى یکى از بنى اسرائیل روایت شده است : ((با زبانى که ناسزا مى گفت و دل ستمکار و ناپاک و نیتى غیر صادقانه دعا مى کرد.))
از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت شده است : ((کسى که بدون عمل دعا مى کند، مانند کسى است که بدون چله کمان ، تیراندازى مى کند.))
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است : ((خداوند دعاى کسى را که بدون حضور قلب دعا مى کند، مستجاب نمى کند، بنابراین هنگام دعا دلت را متوجه کن ، آنگاه یقین به اجابت داشته باش .))
و از او (علیه السلام ) روایت شده است : ((خداوند دعایى را که از قلبى سخت برخاسته باشد، اجابت نمى کند.))
و روایت شده است : ((دعاى چهار نفر مستجاب نمى گردد. مردى که در خانه اش بنشیند و بگوید: خدا به من روزى بده ، و مردى که زنش را نفرین کند، و مردى که خداوند مالى به او بدهد ولى آن را از بین ببرد، و مردى که به مرد دیگرى قرض بدهد و شاهد نگیرد، آنگاه او، آن را انکار کند.)) و در بعضى از روایات نفرین بر همسایه و درخواست حرام و قطع رحم نیز به موارد فوق اضافه شده است .
و از امیرالمومنین (علیه السلام ) روایت شده است : ((اى صاحب دعا! چیزى را که غیر ممکن بوده و حلال نیست ، در خواست مکن .))
(7)گریستن . روایت شده است : ((بین بهشت و جهنم ، گردنه اى است که کسى از آن عبور نمى کند، مگر کسانى که از ترس خدا، خیلى گریه کرده باشند.))
از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز روایت شده است که خداوند به من فرمود:((قسم به عزت و جلالم . عبادت کنندگان اصلا ارزش گریه را نزد من نمى دانند من براى آنان قصرى در ((رفیق اعلى )) بنا مى کنم که کسى با آنان در آن شریک نیست .))
نیز روایت شده است : ((روز قیامت ، تمام چشمها گریان است ، مگر چشمى که از ترس خدا گریه کرده باشد. و هر چشمى که از ترس خدا پر اشک شده باشد، خداوند بقیه بدنش را بر آتش حرام مى کند. و اگر این اشک روى صورتش بریزد، هیچگاه به این صورت ندارى و خوارى نمى رسد. هر چیزى پیمانه یا وزنى دارد مگر قطره اشکى . زیرا خداوند با کمى از آن دریایى از آتش را خاموش مى نماید. و اگر بنده اى در میان امتى گریه کند خداوند به این امت بخاطر گریه او رحم مى کند.))
(8)سپاس و ستایش خداوند. راوى مى گوید: از امیرالمومنین سؤ ال کردم چگونه تمجید کنم ؟ فرمود: مى گویى : ((و یا من اءقرب الى من حبل الورید! یا من یحول بین المرء و قلبه ! یا من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبین ! اى کسى که از رگ گردن به من نزدیکترى ! اى کسى که بین شخص و دلش حایل مى شوى ! اى که در چشم اندازى بالاتر از هر چیز و در افق آشکارى هستى !)) در بعضى از روایات عبارت دیگرى نقل شده است .
(9)ذکر نامهاى خدا که مناسب دعایش مى باشد، و نیز گفتن نعمت هاى خداوند و شکر آن ، بیان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها.
(10)درنگ و عجله نکردن و اصرار و پافشارى در دعا. زیرا که خداوند درخواست کننده لجوج را دوست دارد. و حداقل پافشارى این است که دعاى خود را سه بار تکرار کرده و خواسته خود را سه بار بگوید.
(11)پنهان دعا کردن . زیرا هم فرمان خداوند ((در پنهان دعا کنید)) را اجابت کرده و هم از آفت ریا دور مى ماند. و روایت شده است : ((دعاى پنهانى برابر با هفتاد دعاى آشکار است .))
(12)شریک ساختن دیگران در دعا. چنانچه روایت شده است .
(13)با دیگران دعا کردن . دعا در جمع نیز باعث اجابت است .
بهترین جمعیت براى دعا چهل نفر است و بجاى آن چهار نفر هم مى توانند هر کدام ده بار دعا کنند. و اگر نتواست در جمع دعا کند، خود نیز مى تواند چهل بار دعا کند.
(14)تضرع در دعا بهمراه قلب خاضع و بدن متواضع و چاپلوسى . خداوند به حضرت عیسى (علیه السلام ) وحى نمود: ((عیسى ! مانند غریق غمزده اى که یاورى ندارد، به درگاه من دعا و دلت را برایم خوار کن و در خلوت بسیار بیاد من باش . و بدان من با چاپلوسى کردن تو خوشحال مى شوم . با زنده دلى و نشاط این عمل را انجام بده و صداى غمناک خود را به من برسان .))
و به موسى وحى کرد: ((موسى ! هنگامى که مرا مى خوانى ترسان باش ؛ صورت خود را خاک آلوده کن و با اعضاى مهم بدنت برایم سجده کن . و با ایستادن در مقابل من به اطاعت من مشغول شو. و با ترسى که از قلبى ترسان برخاسته است ، با من مناجات کن ... قلبت را با ترس از من بمیران . زنده دل و کهنه لباس باش . در میان زمینیان ناشناس و در آسمان معروف ، همنشین خانه و چراغ شب باش . مانند صابرین از من اطاعت کن . و از زیادى گناهان فریاد بزن ؛ مانند فریاد کسى که از دشمن فرار مى کند و در این امور از من کمک بخواه که من کمک و یاور خوبى هستم .))
(15)صلوات فرستادن بر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) و آل او (علیهم السلام ) نیز در اول و آخر دعا باعث اجابت است . محمد بن مسلم از یکى از دو امام (علیهما السلام ) روایت کرده است : ((در ترازوى خدا چیزى سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست .))
هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده است : ((تا زمانى که صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود، دعا پشت حجاب خواهد ماند.))
نیز از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است : ((کسى که به درگاه خدا حاجتى دارد، باید ابتدا بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده ، سپس حاجت خود را بخواهد و دعاى خود را با صلوات بر محمد و آل محمد به پایان برساند، چون خداى متعال کریمتر از این است که ابتدا و انتهاى دعا را پذیرفته و وسط آن را رها کند؛ زیرا چیزى مانع از اجابت صلوات بر محمد و آل محمد نمى شود.))
صلوات بسیار مهم و از ارکان ولایت است . همانگونه که خداوند ایمان کسى را بدون اقرار به آنان و بدون ولایت آنان (صلوات الله علیهم ) قبول نمى کند، دعا و صلوات نیز چنین است .
صلوات نیز مانند سایر اعمال شکل و روحى دارد. روح آن این است که مقام آنان را نزد خدا فهمیده و بفهمیم که آنها وسیله ها و شفیعهایى نزد خدا بوده و خداوند کسى را بدون توسل به آنان نمى پذیرد. و نیز آنان اولى به انسان از خود او مى باشند و پایه این مطلب اندک شناخت واقعى است که باعث عمل به اولویت آنان مى باشد. و آنگاه که این شناخت واقعى تحقق یافت ، و بنده با این شناخت یک بار صلوات فرستاد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) ده بار یا بیشتر و بى نهایت بر او صلوات مى فرستد؛ و اگر این صلوات در دعا باشد، دعا مستجاب مى گردد
(16) پاکدلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر دیگرى که باعث اجابت است توجه کردن بنده به مولاى بخشنده ، مهربان و رحیم با قلب ، باطن و روح خود مى باشد. نیز باید دل خود را از غیر خدا بخصوص افکار پستى که باعث نجاست دل و کثیف شدن روح مى باشد - مانند افکار حرام ، مکروه و جایز بخصوص غم و غصه دنیا و ترس از ناگواریها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتمادى به وعده هاى او - پاک نمود. زیرا این امور باعث هلاکت دل مؤ من و حتى رو گرداندن خداوند متعال از او مى شود- ((این گمانى که به خدا داشتید، شما را هلاک کرد.)) - و از ضعف ایمان سرچشمه گرفته و نوعى بى ادبى به خدا و اطاعت از شیطان مى باشد. ((شیطان با وعده دادن فقر شما را بکارهاى زشت و بخل وا مى دارد.))
(17) دعا قبل از بلا. چنین دعایى خیلى مؤ ثرتر از دعایى است که پس از رسیدن بلا و سختى صورت مى گیرد.
(18) شریک نمودن دیگران در دعا و قبل از خود براى آنان دعا کردن . امر دیگرى که در دعا مؤ ثر است ، این است که دیگران را در دعاى خود شریک نماید. ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا کند.
×××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی
اثر اجتماعى وبهداشتی ودرمانی روزه
اثر اجتماعى روزه
اثر اجتماعى روزه برکسى پوشیده نیست. روزه یک درس مساوات و برابرى در میان افراد اجتماع است، با انجام این دستور مذهبى، افراد متمکن هم وضع گرسنگان و محرومان اجتماع را به طور محسوس درمى یابند، وهم با صرفه جوئى در غذاى شبانه روزى خود مى توانند به کمک آنها بشتابند.
البته ممکن است با توصیف حال گرسنگان و محرومان، سیران را متوجه حال گرسنگان ساخت، ولى اگر این مسأله جنبه حسى و عینى به خود بگیرد اثر دیگرى دارد، روزه به این موضوع مهم اجتماعى رنگ حسى مى دهد، لذا در حدیث معروفى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که «هشام بن حکم» از علت تشریع روزه پرسید، امام(علیه السلام) فرمود:
«روزه به این دلیل واجب شده است که میان فقیر و غنى مساوات برقرار گردد، و این به خاطر آن است که غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقیر اداى حق کند، چرا که اغنیاء معمولا هرچه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مى خواهد میان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنیاء بچشاند تا به ضعیفان و گرسنگان رحم کنند»(1).
راستى اگر کشورهاى ثروتمند جهان چند روز را در سال روزه بدارند و طعم گرسنگى را بچشند بازهم اینهمه گرسنه در جهان وجود خواهد داشت؟!
×××××××
1 ـ وسائل الشیعه جلد 7 باب اول کتاب صوم صفحه 3.
اثر بهداشتى و درمانى روزه
در طب امروز و همچنین طب قدیم، اثر معجزآساى «امساک» در درمان انواع بیماریها به ثبوت رسیده و قابل انکار نیست، کمتر طبیبى است که در نوشته هاى خود اشاره اى به این حقیقت نکرده باشد، زیرا مى دانیم عامل بسیارى از بیمارى ها زیاده روى در خوردن غذاهاى مختلف است، چون مواد اضافى، جذب نشده به صورت چربیهاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، یا چربى و قند اضافى در خون باقى مى ماند، این مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع میکرب ها و بیمارى هاى عفونى است، و در این حال بهترین راه براى مبارزه با این بیماریها نابود کردن این لجنزارها از طریق امساک و روزه است!.
روزه زباله ها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مى سوزاند، و در واقع بدن را «خانه تکانى» مى کند.
به علاوه یک نوع استراحت قابل ملاحظه براى دستگاه گوارش و عامل مؤثرى براى سرویس کردن آن است، و با توجه به اینکه این دستگاه از حساسترین دستگاههاى بدن است و در تمام سال به طور دائم مشغول کار است، این استراحت براى آنها نهایت لزوم را دارد.
بدیهى است شخص روزه دار طبق دستور اسلام به هنگام «افطار» و «سحر» نباید در غذا افراط و زیاده روى کند، تا از این اثر بهداشتى نتیجه کامل بگیرد، در غیر این صورت ممکن است نتیجه برعکس شود.
«الکسى سوفورین» دانشمند روسى در کتاب خود مى نویسد:
«درمان از طریق روزه فائده ویژه اى براى درمان کم خونى، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن، دملهاى خارجى و داخلى، سل، اسکلیروز، روماتیسم، نقرس، استسقاء، نوارستنى، عرق النساء، خراز (ریختگى پوست)، بیماریهاى چشم، مرض قند، بیماریهاى جلدى، بیماریهاى کلیه، کبد و بیماریهاى دیگر دارد.
معالجه از طریق امساک اختصاص به بیماریهاى فوق ندارد، بلکه بیماریهائى که مربوط به اصول جسم انسان است و با سلولهاى جسم آمیخته شده همانند: سرطان سفلیس، سل و طاعون را نیز شفا مى بخشد»!(1).
در حدیث معروفى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اسلام مى فرماید: «صوموا تصحوا»: «روزه بگیرید تا سالم شوید»(2).
و در حدیث معروف دیگر نیز از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) رسیده است «المعدة بیت کل داء و الحمیة رأس کل دواء»: «معده خانه تمام دردها است و امساک بالاترین داروها(3)»!(4)
××××××××
1 ـ «روزه روش نوین براى درمان بیماریها» صفحه 65 چاپ اول.
2 ـ بحار الانوار جلد 96 صفحه 255.
3 ـ بحار الانوار جلد 14 قدیم
4 ـ تفسیر نمونه 1/628
فلسفه روزه چیست؟
روزه ابعاد گوناگونى دارد، و آثار فراوانى از نظر مادى و معنوى در وجود انسان مى گذارد، که از همه مهمتر «بعد اخلاقى» و فلسفه تربیتى آن است.
از فوائد مهم روزه این است که روح انسان را «تلطیف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرائز او را «تعدیل» مى کند.
روزه دار باید در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنین لذت جنسى چشم بپوشد، و عملاً ثابت کند که او همچون حیوان دربند اصطبل و علف نیست، او مى تواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
در حقیقت بزرگترین فلسفه روزه همین اثر روحانى و معنوى آن است، انسانى که انواع غذاها و نوشابه ها در اختیار دارد و هرلحظه تشنه و گرسنه شد به سراغ آن مى رود، همانند درختانى است که در پناه دیوارهاى باغ بر لب نهرها مى رویند، این درختان ناز پرورده، بسیار کم مقاومت و کم دوامند، اگر چند روزى آب از پاى آنها قطع شود پژمرده مى شوند، و مى خشکند.
اما درختانى که از لابلاى صخره ها در دل کوهها و بیابانها مى رویند و نوازشگر شاخه هایشان از همان طفولیت، طوفانهاى سخت، و آفتاب سوزان، و سرماى زمستان است، و با انواع محرومیتها دست به گریبانند، محکم و بادوام و پراستقامت و سخت کوش و سخت جانند!.
روزه نیز با روح و جان انسان همین عمل را انجام مى دهد و با محدودیتهاى موقت به او مقاومت و قدرت اراده و توان مبارزه با حوادث سخت مى بخشد، و چون غرائز سرکش را کنترل مى کند بر قلب انسان نور و صفا مى پاشد.
خلاصه روزه انسان را از عالم حیوانیت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مى دهد، جمله لعلکم تتقون (باشد که پرهیزگار شوید) در آیه 183 سوره بقره در بیان فلسفه وجوب روزه اشاره به همه این حقایق است.
و نیز حدیث معروف الصوم جنة من النار: «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ» اشاره به همین موضوع است(1).
در حدیث دیگرى از على (علیه السلام) مى خوانیم که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: چه کنیم که شیطان از ما دور شود؟ فرمود: «روزه روى شیطان را سیاه مى کند، و انفاق در راه خدا پشت او را مى شکند، و دوست داشتن به خاطر خدا، و مواظبت بر عمل صالح دنباله او را قطع مى کند، و استغفار رگ قلب او را مى برد»!(2)
در نهج البلاغه به هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) فلسفه عبادات را بیان مى کند به روزه که مى رسد چنین مى فرماید: والصیام ابتلاء لاخلاص الخلق: «خداوند روزه را از این جهت تشریع فرموده که روح اخلاص در مردم پرورش یابد»!(3).
و نیز در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ان للجنة باباً یدعى الریان لایدخل فیها الا الصائمون: «بهشت درى دارد به نام «ریان» (سیراب شده) که تنها روزه داران از آن وارد مى شوند.
مرحوم صدوق در «معانى الاخبار» در شرح این حدیث مى نویسد انتخاب این نام براى این در بهشت به خاطر آن است که بیشترین زحمت روزه دار از ناحیه عطش است، هنگامى که روزه داران از این در وارد مى شوند چنان سیراب مى گردند که بعد از آن هرگز تشنه نخواهند شد(4)
×××××××××
1 ـ بحار الانوار جلد 96 صفحه 256.
2 ـ بحار الانوار جلد 96 صفحه 255.
3 ـ نهج البلاغه کلمات قصار شماره 252.
4 ـ بحار الانوار جلد 96 صفحه 252.
آیا دیوار چین به پدید آورندگانش پناه داد؟!
وه ...!! براستى گاهى که انسان تاریخ را ورق مى زند، با ملاحظه بعضى از فرازها در شگفتى فرو مى رود، براى اینکه شاهدى در این مورد ارائه دهیم ، موضوع دیوار چین را از تاریخ بیرون مى آوریم و در این باره مى اندیشیم :
بلندى این دیوار از 9 تا 12متر است .
عرض پایه آن 10 متر است .
طول دیوار به عقیده چینى ها، چهار هزار کیلومتر (670 فرسخ ) است !
در فاصله هر چند متر، برجى بر روى دیوار به منظور دفع دشمن و حفظ تسلط کامل بر کشور پهناور چین بنا گردیده است .
این دیوار از ((آن تونک )) واقع در قسمت علیاى خلیج ((لیاتوتونک )) شروع شده و مانند حصار دایره اى ، گردش کرده و در نزدیکى بندر فعلى ((یونک ینک )) به دریا متصل شده و باز از آنجا شروع شده و از شمال پکن به دو قوس تقسیم شده و کشورى را در درون خود قرار داده است ، و در نزدیکى رود زرد دو قوس یکدیگر را قطع کرده و در یک رشته به ساحل رود زرد در مغرب چین ، پایان یافته است .
این دیوار در عبور خود از کوههائى که در 3 هزار متر ارتفاع دارد و از دره هاى عمیق نشیب و فراز گرفته است .
دیوار مذکور داراى دو دروازه است ، یکى از آنها طرف چین فعلى که اختیارش بدست چینى ها است قرار گرفته و دیگرى سمت ((تون کن )) که در اختیار تون کنى ها است مى باشد(1)
عجیب اینکه : در مدت ساختمان این دیوار، چهارصد هزار کارگر تلف شده اند و تنها پانصد هزار نفر ماءمور ساختمان سنگرهاى آن در مدت ده سال بوده اند. براى حفظ آن دیوار، تا چندى قبل یک میلیون نفر سرباز، دست به کار حفاظت و حراست بودند.
و در تقویمهاى چینى ، فرمانى که در آن زمان بوده ، ترسیم شده و متن فرمان این است : ((اگر میخى لاى درز سنگى ، قابل کوبیدن باشد گردن سازنده آن قسمت باید قطع شود)). (2)
آنانکه با ساختن چنین دیوارى - گرچه تواءم با تلف شدن هزاران بینوا باشداحساس آرامش و پناه مى کردند، اینک آیا مى توانند جلو حشره کوچکى را که از سوراخ بینیشان بالا مى رود بگیرند؟ آرى حتى یک حشره کوچک فرمان آنها را نمى برد، این است وضع دنیا، روزگار قدرتها چقدر زود سپرى مى شود؟(3)
×××××××
پاورقی:1- چندى قبل در جرائد نوشتند: مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوى از دیوار چین دیدن کرد، فاصله پایتخت چین (پکن ) را تا این دیوار بزرگ طى 90 دقیقه با اتومبیل کرد، مسئولان چینى که همراه تیتو بودند، گفتند : ( این دیوار تنها چیزروى زمین است که از ماه دیده مى شود
2-سالنامه نور دانش .
3- از اینرو است که پیر پیامبران حضرت نوح (ع ) درباره دنیا چنین مىگوید:
«وجدت الدنیا کبیت له بابان دخلت من احدهما وخرجت من الاخر:
دنیارا چنین یافتم که داراى دو در است از یک در آن داخل شدم و از در دیگر آن بیرون رفتم.» «بحار- ج 15»-
کتاب : داستان باستان: آیة الله حسین نورى
شرایط دعا کردن
اول : اعتراف به گناهان ؛ دوم : شکر نعمتها؛ سوم : صلوات بر محمد و آل محمد؛ چهارم : دعا کردن و حاجت خواستن ؛ پنجم : صلوات بر محمد و آل محمد.
اگر دعایتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشید
اول : آن که عجب نکنى و نگویى من معلوم مى شود آدم خوبى هستم که دعایم مستجاب شد زیرا عجب و خودپسندى باعث فساد عمل و غلبه شیطان است .
دوم : شکر و حمد خدا نمایى که تفضل کرد بر تو به اجابت دعاى تو، بلکه مستحب است دو رکعت نماز شکر بجا آورى .
سوم : همین که دعاى تو مستجاب شد ترک دعا نکنى و باز در خانه خدا بروى تا بیگانه نشوى و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنا باشى .
اگر دعایتان به اجابت نرسید مواظب این سه حالت باشید
اول : آن که مایوس نشوى از رحمت خدا، زیرا به اجابت نرسیدن دعا ممکن است به سبب گناهان تو باشد که مانع اجابت است پس درصدد رفع آن به توبه و تعذیب نفس برآى .
دوم : ترک دعا نکن .
سوم : راضى باش به تقدیر الهى تا همان رضاى تو باعث اجابت دعایت بشود.
امام حسن علیه السلام مى فرماید: من ضامنم از براى کسى که در قلب او چیزى خطور نکند بجز رضا و خشنودى به قضاى خدا این که دعا کند پس مستجاب شود.
دعا کردن سه حالت دارد که به هر حالتى که باشد براى انسان اجر معنوى دارد
حالت اول : آن که صلاح بنده در آن هست و به او مى رسد و مشروط به دعا نیست و در این صورت ثمره دعا تقرب بنده است به خدا.
حالت دوم : آن که صلاح بنده در آن هست و رسیدن به آن مشروط است به دعا کردن و در این صورت ثمره دعا دو چیز است یکى رسیدن به مطلوب و دیگر تقرب به خدا.
حالت سوم : آن که صلاح بنده در آن نیست و به آن نمى رسد چه دعا بکند چه نکند و در این صورت ثمره دعا دو چیز است یکى تقرب به خدا، دوم عوض آن که در دنیا از او منع شده در آخرت به اضعاف آن به او عطا مى شود.
شفایافتگان
به دو عالم ندهم لذت بیماری را!
حجت الاسلام علی قاضی زاهدی ( والد آقای قاضی زاهدی نویسنده کتاب شیفتگان حضرت مهدی - عج ) که از علمای بزرگ گلپایگان است و داری تألیفات زیادی می باشند، نقل کردند:
« در عنفوان شباب و سال اول ازدواج، که گویا سنین عمرم از هجده سال تجاوز نمی کرد، مبتلا به مرض حصبه سیاه ( تیفوئید) شدم؛ دکتر مرض را تشخیص نداد و گمان کرد نوبه و مالاریا است.
با ظنّ خود به معالجه پرداخت و چون داروها مفید نبود، مرض شدت یافت به نحوی که مشرف به مرگ شدم. پدر و مادر و دیگران دست از من شسته و به انتظار مرگم نشسته بودند. در هر شبانه روز چند مرتبه در شهر خبر مرگم انتشار می یافت.
اطبا و دکترهای دیگر را بری معالجه ام آوردند و آنها می گفتند: در اثر اشتباه دکتر اولی و معالجات ناصحیح نجاتش ممکن به نظر نمی رسد ولی در عین حال برای بهبودم تلاش می کردند. اما بهبود نمی یافتم.
عوالمی را سیر می کردم که وصف کردنی نیست. غالباً در آن حالتی که بودم منزل را از علما و دانشمندان مشحون می یافتم که مشغول بحثهای علمی بودند و من هم با آنها در بحث شرکت می کردم و گفته هایم مورد قبول آنان قرار می گرفت.
دوران ابتلا به طول انجامید؛ مردم دسته دسته به عیادتم می آمدند و با چشم گریان بیرون می رفتند. تا گاهی که به کلی از حیاتم مایوس شده و دست و پایم را به جانب قبله کشیده و به انتظار مرگم نشسته بودند؛ والد بزرگوارم با اندوه فراوان در کنار بسترم قرار داشت و والده ام در خارج خانه به گریه و ناله مشغول بود. من هم در انتظار مرگ بوده و خانه را پر از مردم می دیدم.
ناگاه درب اطاق باز شد و شخصی وارد شد و به حاضرین گفت: مؤدب باشید که آقا تشریف می آورند.
پس رفت و برگشت و گفت: قیام کنید و صلوات بفرستید.
همه از جای جستند و صلوات فرستادند.
در آن حال آقایی بزرگوار و سیدی عالیمقام وارد شد و در نزدیکی بستر من نشست. بنا کردم به او توسل جستن و از او یاری خواستن، عرض کردم: آقا جان! قربانت؛ آقا جان! به فریادم برس؛ علیل و مریضم؛ آقا جان! نجاتم بده.
چنانچه بعداً برایم نقل کردند مدتی بوده که زبان گفتار نداشتم و زبانم بند آمده بوده اما در آن حال زبانم گشوده شده و حاضرین سخن گفتنم را می شنیدند. پس آن بزرگوار به اندازه خواندن سوره توحید آهسته دعایی خواند و به من دمید و من پیوسته جمله « آقا جان به دادم برس » را تکرار می کردم. مرحوم والد به تصورا ینکه ایشان را می خواهم، می گفتند: بابا من ا ینجا هستم چه می خواهی؟ هر چه می خواهی بگو.
پس من به خود آمدم و آن آقا را ندیدم و بنا کردم به گریه کردن هر چه از من سؤال می کردند، قادر به جواب نبودم پس از گریه بسیار، آنچه را که دیده بودم، بیان کردم و مایه خورسندی همگان شد و به برکت عنایت آن بزرگوار حیات تازه یافتم. »
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عا لم ندهم لذت بیماری را
هارون مکی
(سهل خراسانى ) به حضور امام صادق علیه السلام آمد و از روى اعتراض گفت : چرا با اینکه حق با تو است نشسته اى و قیام نمى کنى . حال صد هزار نفر از شیعیان تو هستند که به فرمان تو شمشیر را از نیام بر مى کشند، و با دشمن تو خواهد جنگید.
امام براى اینکه عملا جواب او را داده باشد، دستور داد، تئورى را آتش کنند، و سپس به سهل فرمود: برخیز و در میان شعله هاى آتش تنور بنشین .
سهل گفت اى آقاى من ، مرا در آتش مسوزان ، حرفم را پس گرفتم ، شما نیز از سخنتان بگذرید، خداوند به شما لطف و مرحمت کند.
در همین میان یکى از یاران راستین امام صادق علیه السلام به نام هارون مکى به حضور امام رسید امام به او فرمود: کفشت را به کنار بینداز و در میان آتش تنور بنشین ، او همین کار را بى درنگ انجام داد و در میان آتش تنور نشست . امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطالبى فرمود: گوئى خودش از نزدیک در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است .
سپس به سهل فرمود: برخیز به تنور بنگر، چون سهل به تنور نگاه کرد، دید هارون مکى چهار زانو در میان آتش نشسته است .
امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل این شخص وجود دارد؟ عرض کرد: سوگند به خدا حتى یک نفر در خرسان ، مثل این شخص وجود ندارد.
فرمود: من خروج و قیام نمى کنم در زمانى که (حتى ) پنج نفر یار راستین براى ما پیدا نشود، ما به وقت قیام آگاه تر هستیم .( 1)
×××××
پاورقی:1- حکایتهاى شنیدنى ، 4/65 - سفینة البحار 2/714.
نکته ها
مردى بر عارفى گذشت ، که نان و سبزى و نمک مى خورد. او را گفت : اى بنده خدا! از دنیا، به همین خرسندى ؟ گفت : خواهى کسى را به تو نشان دهم که به بدتر از این خرسندست ؟ گفت : آرى ! گفت : آن که به عوض آخرت ، به دنیا خرسند است .
××××××
مادر (ربیع بن خیثم ) چون او را در گریه و بیدارى دید، گفت : اى پسرکم ! ترا چه مى شود؟ مباد که کسى را کشته باشى ! گفت : آرى مادر! گفت: او کیست تا از خاندانش عفو تو خواهیم . بخدا که اگر حال تو بدانند که چگونه اى بر تو رحم آرند و از تو در گذرند! گفت : مادر! او نفس منست .
××××××
انوشیروان ، بزرگمهر را گفت : چه چیز براى انسان نیکوترست ؟ گفت : خردى که با آن زندگى کند. گفت : اگر نبود؟ گفت : دوستانى که او را به کارهاى شایسته وا دارند. گفت : اگر نبود؟ گفت : مالى که با آن ، محبت مردم را به خود جلب کند. گفت : اگر نبود؟ گفت : لالى یى که با آن ، خاموشى گزیند. گفت : اگر نبود؟ گفت : مرگى که زود او را ببرد.
××××××
کسى گفت : (ابامیسره )ى عابد را دیدم که از فرط عبادت ، دنده هایش بیرون زده بود. او را گفتم : - خدا رحمت همه گیر خود را شامل تو گرداناد! - خشمناک شده و گفت : مگر نشانه اى نومیدى دیده اى ؟ که (ان رحمة الله قریب من المحسنین ) و بخدا! که سخن او مرا گریاند. عاقل را سزوار است که به احوال پیامبران و ابدال و اولیاء و جهد آنان در طاعات و صرف عمرشان در عبادات که شبانروز سستى نمى پذیرد، بنگرد. آیا آنان را به خدا گمان نیکو نیست ؟ چرا! بخدا! که آنان به گسترش رحمت خداوندى آگاهند و نسبت به بخشش او گمان نیکو دارند. اما، بدان ! که آن بى جهد و کوشش ، آرزوى محض و غرور است . پس ، در عبادت و طاعت بکوشید تا امید به رحمت او شما را حاصل شود که نیکوترین بضاعت است .
×××××××
کشکول شیخ بهایی
داستان دوستان
یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که میخواست از راه حرام کسب معاش نکند
حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ علی اسلامی، فرزند مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ عباس علی اسلامی - بنیانگذار جامعهی تعلیمات اسلامی در تهران - اظهار داشتند:
داستانی را بعضی از دوستان، از جناب آیة الله سید عبدالکریم کشمیری نقل نمودند که مشتاق شدم آن را بدون واسطه از خود ایشان بشنوم. بدین منظور به محضرشان مشرف شدم.
آقای کشمیری، که در نجف میزیستند، مورد مراجعهی اقشار مختلف مردم بودند و اکثرا از ایشان طلب استخاره میشد. ضمنا استخارهی ایشان با تسبیح صورت میگرفت و مکنونات قلبی افرادی را که مراجعه میکردند و استخاره میخواستند، بیان میکردند!
ایشان صبحها قریب دو ساعت به ظهر مانده، در یکی از ایوانهای صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام مینشستند و افراد مختلف در این موقع برای گرفتن استخاره به ایشان مراجعه میکردند.
آقای کشمیری نقل کردند که: مدتی بود میدیدم زنی با عبای سیاه و حالت زنان معیدی (به زنانی که در چادرها و یا در روستاها زندگی میکنند، معیدی میگویند) زیر ناودان طلا مینشیند و زنها به او مراجعه میکنند و او نیز با تسبیحی که به دست دارد، بر ایشان استخاره میگیرد! این حالت نظرم را جلب کرد. روزی به یکی از خدام صحن مطهر گفتم: هنگام ظهر که کار این زن تمام میشود، او را نزد من بیاور، من از او سؤالاتی دارم.
خادم مزبور، یک روز پس از اینکه کار استخارهی آن زن تمام شد، او را نزد من آورد. از او سؤال کردم: تو چه میکنی؟ گفت: برای زنها استخاره میگیرم! گفتم:استخاره را از چه کسی آموختی؟ چه ذکری میخوانی؟ و چگونه مسائل را به مردم میگویی؟ گفت: من داستانی دارم، و شروع به تعریف آن داستان کرد و گفت:
من زنی بودم که با شوهر و فرزندانم زندگی عادی را میگذراندم. شوهرم در اثر حادثهای از دنیا رفت و من با چهار فرزند یتیم، ماندم. خانوادهی شوهرم، به این عنوان که من بدشگون هستم و قدم من باعث مرگ پسرشان شده است، مرا از خود طرد کردند! خانوادهی خودم هم اعتنایی به مشکلات مادی من نداشتند، لذا زندگی را با زحمات زیاد و رنج فراوان میگذراندم.
ضمنا از آنجا که زنی جوان بودم، طبعا دامهایی نیز برای انحرافم گسترده میشد، وچندین مرتبه بر اثر تنگناهای اقتصادی و احتیاجات مادی نزدیک بود که به دام بیفتم و به فساد کشیده شوم و تن به فحشا بدهم. ولی خداوند کمک نمود و از گناه خودداری کردم، تا اینکه روزی بر اثر شدت احتیاج و گرفتاری، تصمیم گرفتم که چون زندگی برایم طاقت فرسا شده بود و دیگر چارهای نداشتم، تن به فحشا بدهم!
من تصمیم خود را گرفته بودم! اما این بار نیز خدا به فریادم رسید و مرا نجات داد. در بین ما رسم است که اگر حاجتی داریم، به حرم حضرت ابوالفضل علیهالسلام میآییم و سه روز اعتصاب غذا میکنیم تا حاجتمان را بگیریم! و اکثرا هم حاجت خود را میگیرند. من نیز تصمیم گرفتم، به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام متوسل شوم و اعتصاب غذا کنم!
به حرم حضرت عباس علیهالسلام رفتم و دست توسل به دامنش زدم و کنار ضریح آن حضرت اعتصاب غذا را شروع کردم. بالاخره روز سوم، در کنار ضریح خوابم برد و حضرت ابوالفضل علیهالسلام به خوابم آمدند و حاجتم را برآوردند و فرمودند: «تو برای مردم استخاره بگیر!» عرض کردم: من که استخاره بلد نیستم. فرمودند: «تو تسبیح را به دست بگیر! ما حاضر هستیم و به تو میگوییم که چه بگویی!» از خواب بیدار شدم و با خود گفتم: این چه خوابی است که دیدهام؟! آیا به راستی حاجت من روا شده است دیگر مشکلی نخواهم داشت؟!
مردد بودم که چه کنم؟ بالأخره تصمیم گرفتم که اعتصابم را بشکنم و از حرم خارج شوم و ببینم چه میشود؟ از حرم خارج شدم و داخل صحن گردیدم. از یکی از راهروهای خروجی که میگذشتم، زنی به من برخورد کرد و گفت: خانم، استخاره میگیری؟! تعجب کردم، که این زن چه میگوید؟! معمول نیست که زن برای کسی استخاره بگیرد، آن هم زنی معیدی و چادرنشین و بیابانی! ارتباط این خانم با خوابی که دیدم و دستوری که حضرت به من دادند، چیست؟! آیا این خانم از خواب من مطلع است؟! آیا از طرف آن حضرت مأمور شده است؟! بالأخره، به او گفتم: من که تسبیح برای استخاره ندارم. فورا تسبیحی به من داد و گفت: این تسبیح را بگیر و استخاره کن! دست بردم و با توجهی که به حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام داشتم، مشتی از دانههای تسبیح را گرفتم! دیدم که آن حضرت علیهالسلام در مقابلم ظاهر شدند و فرمودند که به این زن چه بگویم؟! مطالب را گفتم و او رفت.
از آن تاریخ، من هفتهای یک روز به این محل زیر ناودان طلا میآیم و زنانی که وضع استخارهی مرا میدانند، نزد من میآیند و من برایشان استخاره میگیرم و بابت هر استخاره پولی به من میدهند. ظهر که میشود، با پول حاصله، وسایل معیشت خود و فرزندانم را تهیه میکنم و به منزل برمیگردم.
داستان عجیب و کرامت بالایی بود. توجه حضرت ابوالفضل علیهالسلام به یک زن بیسواد، بر اثر تقوا، آیا ترس از خدا و پرهیز از گناه، میتواند این همه اثر داشته باشد؟ اولیای ما این همه به تقوای انسانها توجه دارند و در پاداش آن، چه الطافی که نمیکنند! باری، داستان را که گفت، بلند شد و رفت.
بعدا، به این فکر افتادم که باز از این زن سؤال کنم و ببینم چه عنایت دیگری به او شده و چه چیزهای دیگری را دیده یا درک کرده است؟ با یکی از رفقا، در صدد برآمدیم که هفتهی دیگر که او کارش تمام میشود، به دنبالش برویم و محل سکنایش را یاد بگیریم!
هفتهی بعد، به دنبال او روان شدیم. او میرفت و ما هم به دنبال او حرکت میکردیم و مواظب بودیم که او را گم نکنیم. داخل بازاری شد که اکثرا زنان، فروشنده و خریدار بودند. همگی، عباهای سیاه یک شکل و یک قواره بر تن داشتند، به نحوی که تشخیص او بر ما مشکل شد و ناچار شدیم که سعی کنیم از روبرو او را شناسایی نماییم و مواظبش باشیم!
او نشست تا قدری بامیه سوا کند و بخرد. قدری از عبایش هم از پایش کنار رفته بود. یکباره متوجه شد که ما او را نگاه میکنیم و مواظب او هستیم. عصبانی شد و با ناراحتی برخاست و بدون اینکه چیزی بخرد از آن محل خارج شد! ما تصمیم گرفتیم باز هم تعقیبش کنیم، ولی با کمال تعجب دیدیم که بر جا خشکیدهایم و اصلا توان حرکت نداریم! بالاخره سعیمان بیحاصل بود. متوقف ماندیم ولی چشمانمان آن زن را تعقیب میکرد. او میرفت تا اینکه به پیچی رسید و از نظرمان غایب شد. آنگاه پاهای ما آزاد شد و توانستیم راه برویم، ولی دیگر او از تیررس نگاه ما دور شده بود و دسترسی به او نداشتیم!
اینها، آثار معنوی دوری از گناه است که اگر انسان سعی کند در مقابل شداید، صبورانه مقاومت ورزد و گرد گناه نگردد، این چنین مورد توجه اولیائش قرار میگیرد که قدرت پیدا میکند با یک توجه، دو عالم جلیل القدر را این چنین بر زمین میخکوب کند! .