ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از ویژگیهاى آن بزرگوار اینکه : پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
((مهدى طاووس اهل بهشت است .))
و در عبارت دیگر فرمود:
((چهره مهدى (عج ) از فرزندانم همچون ماه تابان است ، رنگ چهره اش عربى است و بدنش همانند جسم مردان بنى اسرائیل (بلند قد) است ، زمین را همانگونه که پر از ظلم و جور شده ، پر از عدل و داد مى کند، اهل آسمانها و زمین و پرندگان در هوا از حکومتش راضى هستند، بیست سال حکومت مى کنند.))
روزى پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم به دختر گرامیش فاطمه علیهاالسلام رو کرد و به این شخصیتها افتخار کرده و فرمود:
((بهترین پیامبران پدرت است ، و از ما است بهترین اوصیاء که شوهرت على علیه السلام است و از ما است بهترین شهدا که عموى من حمزه است ، از ماست آن کس که دو پر دارد و با آن دو پر در بهشت هر جا بخواهد به پرواز در مى آید، و او پسر عموى پدرت جعفر است ، از ماست دو سبط این امت ، دو آقاى جوانان اهل بهشت ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و این دو فرزندان تو هستند و از ما است مهدى (عج ) و او از فرزندان تو است .)) (1)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
((قائم ما داراى نشانه هایى از شش پیامبر است :
1- نشانه اى از نوح علیه السلام .
2- نشانه اى از ابراهیم علیه السلام .
3- نشانه اى از عیسى علیه السلام .
4- نشانه اى از موسى علیه السلام .
5- نشانه اى از ایوب علیه السلام .
6- نشانه اى از محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم .))
امام نشانه اش از نوح علیه السلام طول عمر است.
اما نشانه اش از ابراهیم علیه السلام مخفى بودن محل ولادتش است.
اما نشانه اش از موسى علیه السلام ترس از دشمن و غیبت است (که موسى علیه السلام از ترس فرعونیان از مصر به مدین رفت و مدتى مخفى بود).
اما نشانه اش از عیسى علیه السلام اختلاف راءى مردم درباره اش ، و اعتزال او از مردم است .
اما نشانه اش از ایوب علیه السلام گشایش و پیروزى پس از بلیات و گرفتارى است .
اما نشانه اش از محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم قیام به شمشیر است .))(2)
و در بعضى روایات ، نشانه اى از حضرت یوسف علیه السلام نیز ذکر شده و آن زندان است (3) (شاید منظور دورى او از دوستانش که به منزله زندانى بودن او است ).
از ویژگیهاى امام قائم (عج ) اینکه : امام حسین علیه السلام فرمود:
((او از نظرها پنهان است تا کسى او را به بیعت خود نخواند، و او زیر پرچم هیچ رهبر ناشایستى نرود.))(4)
××××
پاورقی:1- المجالس السنیه ، ج 5 ص 70، به نقل از طبرانى .
2- اعلام ا لورى ، ص
3- اعلام ا لورى ، ص 3.4.
4- بحارالاءنوار، ج 52 ص 279.
به من پناه آورید!
خداوند رحمان به مردمان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کُلُّکُمْ ضآلٌّ إِلاّ مَنْ هَدَیْتُهُ.
2. وَ کُلُّکُمْ مَریضٌ إِلاّ مَنْ شَفَیْتُهُ.
3. وَ کُلُّکُمْ فَقیرٌ إِلاّ مَنْ أَغْنَیْتُهُ.
4. وَ کُلُّکُمْ هالِکٌ إِلاّ مَنْ أَنْجَیْتُهُ.
5. وَ کُلُّکُمْ مُسیئٌ إِلاّ مَنْ عَصَمْتُهُ.
6. فَتُوبُوا إِلَیَّ أَرْحَمْکُمْ.
7. وَ لا تَهْتِکُوا أَسْتارَکُمْ عِنْدَ مَنْ لا یَخْفى عَلَیهِ أَسْرارُکُمْ.
اى فرزندان آدم !
1. همه تان گمراهید، مگر آن که من هدایتش کنم.
2. و همه تان بیمارید، مگر آن که من شفایش دهم.
3. و همه تان بینوایید، مگر آن که من بى نیازش کنم.
4. و همه تان هلاکید، مگر آن که من نجاتش دهم.
5. و همه تان بدکارید، مگر آن که من صیانتش کنم و از تبهکارى بازش دارم.
6. پس [اکنون که چنینید و بى عنایت من، راه به جایى نمى برید (به سوى من باز آیید و بـه دژ استوارم پنـاه آورید) تا رحمتتان کنم.
7. و پرده هاى[عفّت و عصمت] خویش را در پیشگاه کسى که اسرارتان بر او پوشیده نیست، نَدَرید.
انسان، بدون پیوند با خداوند و آویختن به دامان عنایت او، هیچ است; همانند قطره دور افتاده از دریا، که هیچش قرار و امان نیست و همواره با نیستى و تباهى قرین است و یگانه راه نجات و امانش پیوستن با دریاست و جاى گرفتن در آغوش اقیانوس; و آن گاه است که «دریاوَش» مى شود.
باد ما و بود ما از داد توست ×× هستى ما جمله از ایجاد توست
آدمیان، از آغاز آفرینش تا کنون، راههاى بسیارى را براى دستیابى به سعادت پیموده اند و وادی هاى گوناگون را گشته اند و مسلکها و مکتبهاى فراوان و جوراجورى را تجربه کرده اند و اینک نیز همچنان در حال تجربه اند; امّا آنگونه که تاریخ نشان مى دهد و قرآن کریم از سرگذشت پیشینیان پرده فرومى افکند، همه راه هایشان به «بیراهه» رسیده و تمامى تجربه هاشان به «شکست» انجامیده است، مگر راهى که خداوند نمایانده باشد و آیینى که پیامبران از جانب پروردگار آدمیان آورده باشند.
مصلحان صالح و فرزانگان اندیشمند نیز همواره مردمان را به همین سو هدایت کرده اند و هر گاه بشریت را سرگشته یافته اند و آدمیان را در گرداب و غرقاب دیده اند، انگشت هدایتشان عالَم قدس را نشانه رفته است. و تا ابد و همیشه تاریخ حیات انسان، راه رستگارى و کشتى نجات، همین است و آدمى، تنها در دامان مهر خداوند، امان مى یابد.
«وَ إِلَى اللّهِ الْمَصیرُ وَ هُوَ الْغایَةُ الْقُصْوى :
سرنوشت و جهت گیرى حیات، به سوى خداوند است و همو برترین هدف است.»
زندگى، بى دوست، جان فرسودن است ×× مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است
عمر و مرگ، این هر دو، با حق خوش بُوَد ×× بى خدا، آب حیات، آتش بُوَد
بیهوده تان نیافریده ام!
خداوند رحمان به آدمیان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِنی لَمْ أَخْلُقْکُمْ عَبَثاً.
2. وَ لا جَعَلْتُکُمْ سُدًى.3. وَ لا أَنَا بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ.
4. وَ أَنَّکُمْ لَنْ تَنالُوا ما عِندی إِلاّ بِالصَّبْرِ عَلى ما تَکْرَهوُنَ فی طَلَبِ رِضائی.
5. وَ الصَّبْرُ عَلى طاعَتی أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنَ الصَّبْرِعَلى حَرِّ النّارِ.
6. وَ عَذابُ الدُّنْیا أَیْسَرُ عَلَیْکُمْ مِنْ عَذابِ الاْخِرَةِ.
اى فرزندان آدم !
1. من شمایان را بیهوده نیافریده ام.
2. و به حال خود رهایتان نکرده ام.
3. و من از آنچه مى کنید غافل نیستم.
4. و شمایان به آنچه نزد من [از رحمت و نعمت] است نمى رسید، مگر با شکیبایى بر ناگواریها در راه طلب رضاى من.
5. و شکیبایى بر طاعت من برایتان آسانتر است از تحمّل سوزندگى آتش دوزخ.
6. و ناگواریهاى این جهان بر شمایان آسانتر است از عذاب جهان دیگر.
چگونگى نگرش آدمى به«جهان»و«انسان» و نوع جهانبینى او، بر رفتار وى تأثیرى ژرف دارد. «هدفمند» دانستن نظام آفرینش و حکیم و عادل دانستن آفریدگار جهان و انسان، بازتابى آشکار در حیات آدمى دارد و به هدفمندى زندگى او مى انجامد و اعمال و کردار وى را اعتدال و انسجام مى بخشد.
و نیز، خداوند را ناظر بر رفتار و گفتار و حتّى اندیشه و افکار خویش دانستن و همواره او را مراقب خود یافتن، آثار خجسته اى را ثمر مى دهد; که «پارسایى» یکى از نمودهاى فرخنده این بینش عقلى و ایمان قلبى است. و همچنین، امید بستن به رحمت بى منتهاى الهى و خوف و خشیت داشتن از کیفر و عذاب تحمّل ناپذیر او، و آنگاه تلاش و استقامت براى تحصیل آن رحمت و گریز از این کیفر، از عوامل مهمّى هستند که حیاتى سعادتمند و فرحناک را براى آدمیان به ارمغان مى آورند.
بگشاى درى، که درْگشاینده تویى ×× بنماى رهى، که ره نماینده تویى
من دست به هیچ دستگیرى ندهم ××کایشان همه فانى اند و پاینده تویى
ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)
زیارت امام حسین (ع ) ثوابها و فضیلتهاى زیادى دارد که ما قطره اى از آن را در اینجا مى شماریم منجمله :
1 - عبادت مکرمین را که ملائکه هستند به زوار امام حسین (ع ) عنایت مى فرمایند.
2 - عبادت مصطفین را که انبیاء هستند.
3 - با انبیاء و اوصیاء همنشین مى شوند.
4 - سر سفره انبیاء و اوصیاء مى نشیند و با آنها طعام مى خورد.
5 - پیامبران با او مصافحه مى کنند.
6 - هم صحبت با پیامبران مى شود.
7 - خداوند به زوار امام حسین (ع ) مباهات مى کند.
8 - خداوند به زوار امام حسین (ع ) نظر رحمت مى کند.
9 - دلیل محبت امام حسین (ع ) هستند.
10 - مورد دعاى پیامبران و اوصیاء و اولیاء و ائمه هستند.
11 - سلام خدا و ملائکه و پیامبران بر آنها است .
12 - با مراتب عباد صالحین ومخلصین ومؤ منین ومتقین و زاهدین وخائفین ... است .
13 - جمیع عباداتش مقبول است از نماز و روزه و حج و جهاد... .
14 - مرابطه و وقف و صدقه و آداب مستحبه او قبول است .
15 - ثواب اعلاء درجات نیت خالص به او خواهند داد.
16 - ثواب عبادات تمام عمر بلکه تمام دهر را به او خواهند داد.
17 - تمام گناهانش آمرزیده مى شود.
18 - تمام گناهان پدر و مادر و دوستانش آمرزیده مى شود.
19 - محدث خدا در عرش است .
20 - در علیّین اسمش مسطور مى شود.
21 - مورد خطاب و نداى پروردگار قرار مى گیرد.
22 - ثواب جهاد و شرکت در رکاب امام حسین (ع ) به او مى دهند.
23 - شریک در اعمال شهداى کربلا است .
24 - ثواب در خون غلطیدن در راه خدا را به او مى دهند.
25 - اگر شقى باشد سعید مى شود.
26 - از کرّوبین شمرده مى شود.
27 - از یاوران حضرت زهرا(علیهاالسلام ) مى باشد.
28 - اعضاى او از صورت و چشم و قلب محل دعاى امام صادق (ع ) است .
29 - در روز قیامت شافع است .
30 - از باب الحسین وارد مى شود.
31 - از آب کوثر به او مى خورانند.
32 - ملائکه او را بدرقه مى کنند.
33 - ملائکه به تشییع جنازه او مى آیند.
34 - عزائیل با او مدارا مى کند.
35 - ملائکه بر جنازه او نماز مى خوانند.
36 - وارد بهشت مى شود.
37 - مقرب و هم صحبت الهى مى گردد.
38 - فوز به وصال حورالعین مى شود.
39 - پیغمبر اکرم (ص ) به زیارت او مى آید.
40 - شامل دعا و محبت و احترام و اکرام پیغمبر و اهلبیت مخصوصاحضرت زهرا (علیهم صلوات الله ) میگردد.1
×××××
پاورقی:1- داستانهایى از فضیلت زیارت امام حسین (ع )- على میرخلف زاده
خداشناسى على علیه السلام
امام باقر علیه السلام از جدّش امیرمؤ منان نقل مى فرماید که : مردى برخاست و گفت : اى امیر مؤ منان با چه چیز خدایت را شناختى ؟
فرمود: با شکسته شدن عزم ها و همّت ها؛ چون تصمیم به انجام کارى گرفتم ، مانع شد. و چون عزم کردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دریافتم که مدّبر، کسى است جز من .
مرد گفت : چه باعث شد شکر نعمتهاى او را به جاى آورى ؟
حضرت علیه السلام فرمود: به بلایا نگریستم که خداوند، آنها را از من دور نمود و غیر مرا دچار آن ساخت ؛ از این رو دریافتم که او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شکرش را بر خود لازم دانستم .
مرد پرسید: چرا لقایش را دوست دارى ؟
فرمود: چون دریافتم که براى من دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش را برگزیده ؛ دانستم که مرا گرامى داشته و فراموشم نکرده است . پس مشتاق لقایش شدم .(1)
×××××
پاورقی:1- داستانهاى عارفانه - در آثار استاد علامه آیة الله حسن زاده آملى
غفلت چرا؟!
خداوند رحمان به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. إِذاکانَاللّهُ تَعالى قَدْ تَکَفَّلَ لَکَ بِرِزْقِکَ فَطُولُ اهْتِمامِکَ لِماذا؟!
2. وَ إِذا کانَ الْخَلْقُ مِنّی حَقّاً فَالْبُخْلُ لِماذا؟!
3. وَ إِذا کانَ إِبْلیسُ عَدُوّاً لی فَالْغَفْلَةُ لِماذا؟!
4. وَ إِذا کانَ الْحِسابُ وَالمُرُورُعَلَى الصِّراطِ حَقّاًفَجَمْعُ المالِ لِماذا؟!
5. وَ إِنْ کانَ عِقابُ اللّهِ حَقّاً فَالْمَعْصیَةُ لِماذا؟!
6. وَ إِن کانَ ثَوابُ اللّهِ تَعالى فِی الْجَنَّةِ حَقّاً فَالاِسْتِراحَةُ لِماذا؟!
7. وَ إِن کانَ کُلُّ شَىْء بِقَضائی وَ قَدَری فَالْجَزَعُ لِماذا؟!
8. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتیکُمْ.
اى فرزندآدم !
1. اگر خداوند، رزق و روزى ات را به عهده گرفته است، پس نگرانى و تلاش طولانى [و بیجا و حرص بر دنیا] چرا؟!
2. و اگر آفرینش همه اشیاء، به راستى از آنِ من است، پس بخل ورزیدن چرا؟!
3. و اگر شیطان، دشمن من [و تو] است، پس غفلت چرا؟!
4. و اگر حسابرسى و عبور از صراط، حقّ است، پس جمع کردن مال چرا؟!
5. و اگر کیفر خداوند، حق است، پس گناه کردن چرا؟!
6. و اگر پاداش و ثواب خداوند متعال در بهشت، حق است، پس استراحت [و سُستى] چرا؟!
7. و اگر همه چیز [و تمامى حوادث جهان] به قضا و قَدَر من است، پس بى تابى و جَزَع و فَزَع چرا؟!
8. براى آنچه از دستتان مى رود تأسّف نخورید و ـنیزـ براى آنچه به شمایان مى دهم شادمانى نکنید [و مغرور نشوید، زیرا اینها همه وسیله امتحان الـهى است].
کمتر عاملى را مى توان نشان داد که چونان «غفلت»، آدمى را به «هلاکت» افکند. منشاء بسیارى از تباهیهاى مردمان و انحطاط جوامع بشرى، غفلت است. از این روى، ادیان الهى، انسان را به هشیارىِ همیشگى فرا مى خوانند و او را از «خودفراموشى» و «خدا فراموشى» بر حذر مى دارند.
هر آن کو غافل از حق، یک زمان است ××در آن دم کافر است، امّا نهان است
اگر آن غافلى، پیوسته بودى ×× درِ اسلام بر وى بسته بودى
این همه تأکید اسلام بر مراقبت از خویشتن و محاسبه نفس، براى رهانیدن آدمیان از دام غفلت است.
غیر ره دوست، کىْ توانى رفتن؟! ××جز مِدْحَتِ او کجا توانى گفتن؟!
هر مدح و ثنا که مى کنى، مدح وى است ×× بیدار شو اى رفیق! تا کى خفتن؟!
××××××
پاورقی:1- از اوج آسمان –على اکبرمظاهرى
داستان دوستان
چراغ قبر
شاعر با اخلاص ، مدّاح با وفا، مخلص اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام ((حضرت حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى )) فرمودند:
در اصفهان یک تکیه بانى بود بنام ((میرزا محمد)) که ایشان حالاتى داشت . یک روز به او گفتم براى ماتعریف کن که در این قبرستان چه دیدى ؟
گفت : یک روز جنازه اى را از بروجن بنام ((آسید حسن )) آوردند اینجا دفن کردند، صاحبان آن جنازه بعد از اتمام دفن آمدند پیش من و گفتند: ما مى خواهیم هر شب سر قبر این مرحوم چراغى روشن باشد، این یک دله و پیت نفت و این هم چراغ و این هم مزد این کارت ، مبادا یادت برود و این چراغ راروشن نکنى .
گفتم : چشم روى چشمانم . آنهارفتند. من هم هرشب چراغ را سر قبر این بنده خدا روشن مى کردم ، تا اینکه یک شب زمستان هواخیلى سرد بود. گفتم ، امشب ((آسید حسن )) چراغ نمى خواهد؛ کى حالش را دارد توى این سرما برود سر قبر چراغ روشن کند. ولش کن ؛ او مُرده وکسى هم نمى بیند. نفت هاى دَله و پیت را هم ریختم توى چراغ خودم .
در این هنگام دیدم یکى باشتاب در حجره را مى زند!، هم شب است و هم هوا سرد، اعتنا نکردم ، گفتم : هرکس که هست یک مقدار در میزند و بعد خسته مى شود مى رود، دیدم خیر همینطور دارد در میزند، بلند شدم دم در آمدم و گفتم کیست ؟
گفت : در را باز کن .
گفتم : توکى هستى ؟
گفت : من سید حسن هستم ، نفتهایم را که توى چراغت ریختى هیچى ، چرا چراغم را روشن نکردى ...؟
ترس و وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود، گفتم : چَشم ؛ آقا دیگه روشن مى کنم .
گفت : مبادا دیگه چراغ قبر مرا روشن نکنى ؟ گفتم : چَشم ، آمدم بیرون کسى را ندیدم . آمدم سر قبر و چراغ را روشن کردم .
××××
پاورقی:1- داستانهایى از مردان خدا- قاسم میر خلف زاده
بانگ رحیل!
خداوند سبحان خطاب به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. أَکْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.
2. وَجَدِّدِ السَّفیْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.
3. وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.
4. وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.
5. وَأَخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.
6. وَفَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.
7. وَشَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّةِ.
8. وَراحَتَکَ إِلَى الاْخِرَةِ.
9. وَلَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.
10. وَکُنْ لى، أَکُنْ لَکَ.
11. وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْیا.
12. وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.
13. فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ.
اى فرزندآدم !
1. «توشه» را افزون کن، که «راهِ» [آخرت و رسیدن به سعادت]، دور است دور!
2. و «کشتى» را تعمیر کن، که «دریا» عمیق است عمیق!
3. و «بار»[هاى اضافى که در ا ین سفر به کارت نمى آیند] را فروگذارو سبک گردان، که «صراط»، باریک و دقیق است دقیق!
4. و «عمل»[و کردار و گفتارت] را خالص گردان، که «حسابرس» بیناست بینا!
5. و خفتن خویش را به تأخیر بینداز و آن را براى درون قبر بگذار!
6. و فخر کردنت را براى هنگامه برپایى «میزان» [در قیامت] بگذار.
7. و میل [و برآوردن خواهشهاى دل]ات را براى بهشت واگذار.
8. و راحتى و آسایشت را براى جهان آخرت بگذار.
9. و لذتجویى ات را براى [زیستن در کنار] همسران بهشتى واگذار.
10. و براى من باش تا من ـ نیزـ براى تو باشم.
11. و با سبک شمردن دنیا، به من نزدیک شو و تقرّب بجوى.
12. و با دشمن داشتن فاجران و بدکاران، وـ نیزـ دوستى با ابرار و نیکان، خویشتن را از آتش، دور بدار.
13. پس [بدان که] خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نمى سازد.
هوشمندى و فرزانگى چنین اقتضا مى کند که آدمى، هنگام سفر، زاد و راحله خویش را بررسى کند; مسافت راه و وسیله سفر و توشه راه را ارزیابى نماید و نیز مدّتْ زمان سفر و ایّام ماندن در مقصد را محاسبه کند و خود را مهیّا سازد. و اگر قصد تجارت و یا اهداى هدیه به عزیزى را نیز در سر دارد، کالایى در خور و تحفهاى مناسب فراهم آورد.
آدمیان، مهاجرانى هستند که «بانگ رحیل» هر دم آنان را به کوچ و سفر به سوى مقصد نهایى فرا مى خواند.
آید آنروز که من هجرت از این خانه کنم ××از جهان پر زده، در شاخ عدم لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار××بال و پر سوخته، کار شب پروانه کنم
شود آیا که از این بتکده، بر بندم رخت ××پر زنان، پشت بر این خانه بیگانه کنم
امیر مؤمنان(علیه السلام) بارها و بارها، با صدایى حزین که از سویداى دل بیدارش برمى آمد و جانهاى خفته و غافل را به هشیارى فرا مى خواند، ندا مى داد:
«تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللّهُ ـ فَقَدْ نُودیَ فیکُمْ بِالرَّحیلِ :
مجهّز و آماده شوید ـ خدایتان رحمت کند ـ که بانگ رحیل و نداى کوچ در میانتان سرداده شد»!
مرادرمنزل جانان چه امن و عیش، چون هر دم××جَرَس فریاد مى دارد که بربندید محملها
براى وصول به اهداف عالىِ حیات برین و رسیدن به خواسته هاى برتر، باید از خواهشهاى حقیر، درگذشت و با فدا کردن امور کوچک و ناچیز، در راه آرمانهاى بلند و ستُرگ، به سعادت جاوید نائل آمد.
گر از پى شهوت و هوى خواهى رفت ××از من خبرت، که بى نوا خواهى رفت
بنگر که کئى و از کجا آمدهاى ××مى دان که چه مى کنى، کجا خواهى رفت
* * *
اى مرغ چمن! از این قفس، بیرون شو××فردوس، تو را مى طلبد، مفتون شو
طاووسى و از دیار یار آمده اى ××یاد آورِ روى دوست شو، مجنون شو
××××××
پاورقی:1- از اوج آسمان –على اکبرمظاهرى
پندهای مولا
امام على (ع ) به مردى که از او خواهش پند دادن داشت ، فرمود: از آنان مباش ! که بى آن که نیکى کنند، امید رستگارى آخرت دارند. و با طول آرزو امید توبه دارند. در دنیا، همچون وارستگان سخن مى گویند و همچون دلبستگان عمل مى کنند. اگر بدانان بخشیده شود، سیرى ندارد و اگر از آنان باز داشته شود، خرسند نمى شود. نهى مى کنند و نهى نمى پذیرند و دیگران را فرمان مى دهند به آن چه که خود، عمل نمى کنند. نیکوکاران را دوست دارند. اما همچون آنان عمل نمى کنند. گناهکاران را دشمن مى دارند و خود، یکى از آنانند. مرگ را به سبب بسیارى گناه ، ناخوش دارند. چون بیمار شوند، از کارهاى ناپسند خود، پشیمان مى شوند و چون سلامتى را بازیابند، به کار ناپسند مى پردازند
اگر در آسایش باشند، خودپسند مى شوند. و چون مبتلا شوند، ماءیوس مى گردند. چون آنان را بلایى رسد، دست به دعا بردارند و چون آسایشى یابند، مغرورانه سرپیچى کنند. گمانشان بر آنان چیره است و آن چه یقین است ، بر آنان دسترسى ندارد. بر دیگرى به کوچکترین گناه ، ترسان شوند و خود، به بیش از آن چه که او دست زده است ، دست یازند. چون بى نیاز شوند، سرمستى و فتنه انگیزى کنند. و چون نیازمند شوند ماءیوس و خوار گردند. چون دست به کارى زنند، کوتاهى کنند و چون چیزى خواهند، زیاده روى کنند. چون شهوت بدانان روى آورد، گناه را پیش اندازند و توبه را پس . چون درد و رنجى روى آور شود، از چارچوب دین فراتر روند. پند را به توصیف مى نشینند، و خود، پند نمى گیرند. در نصیحتگرى مبالغه مى کنند و خود موعظه نمى شوند. در گفتار، راهنمایند و در کردار، اندک ورزند. به ناپایدار همچشمى دارند و در پایدار، سهل انگارند. غنیمت را غرامت مى شمرند و غرامت را غنیمت مى دانند. بر مرگ ، ترسانند و به چاره اى دست نمى زنند. گناه کوچک دیگران را بزرگ شمرند و بزرگ تر از آن را که خود ورزیده اند، کوچک . طاعت کوچکتر خویش را بزرگ شمارند و بزرگ تر از آن را که دیگران داشته اند، کوچک . مردم را طعنه زنند و عیب خویش پوشند. به بیکارگى گذراندن با ثروتمندان را بهتر از همنشینى نیک با نیازمندان دانند. به سود خویش بر دیگران حکم کنند. و به سود دیگرى ، بر خود حکم نکنند. دیگران را راهنمایى کنند، و خود را گمراه . فرمانبرى شان مى کنند و سرکش مى شوند. وفادارى مى خواهند. و وفا نمى کنند. بر مردم ، به چیزى جز خداى ترسانند و از خدا بر مردم نترسند.
جامع (نهج البلاغه ) گفت : این سخن ، پندى گوارا و سخنى بلیغ است که بینندگان را بینایى مى دهد و نگرنده اندیشمند را به عبرت وا مى دارد.
×××××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی
سخنان نغز و شیرین
حکایت کرده اند که : پزشکى ، در خدمت پادشاهى بود. و به هنگام پیروزى ، نویسنده اى حضور نداشت ، تا فتحنامه نویسد. از این رو، از پزشک خواستند تا به وزیر نامه بنویسد و خبر پیروزى برساند. و پزشک نوشت : اما بعد، ما با دشمن ، در حقله اى چون دایره بیمارستان رویاروى بودیم . چنان که اگر آب دهان پرت مى کردى ، به بالا نمى افتاد.
و گفته مى شود: که به فرصت یکى دو جنبش نبض ، دشمن به بحرانى سخت دچار آمد و اى معتدل مزاج ! همه شان به نیکبختى تو، هلاک شدند.
×××××××
و شبیه به این مضمون ، گفته ریاضى دانى ست که به هنگام مرگ گفت : پروردگار! اى آن که قطره دایره و پایان اعداد و جذر اصم را مى دانى ، مرا به زوایه قائمه به پیشگاه خود بر! و به خط مستقیم ، محشور بدار.1
××××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی