امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت
ابوبکر محمد بن علی معروف به محیی الدین عربی (560- 638 ه) مولف «الفتوحات المکیه» درباره ی «مهدی موعود» علیه السلام می نویسد:
«... ان لله خلیفه یخرج و قد امتلات الارض جورا و ظلما فیملوها قسطا و عدلا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد طول الله ذلک الیوم حتی یلی هذا الخیفه من عتره رسول الله من ولد فاطمه، یواطی اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم...»
«خداوند را خلیفه ای است که روزی ظاهر می شود و ظهورش زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل وقسط می فرماید و اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند، خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا این خلیفه که از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واز اولاد فاطمه زهرا علیهاالسلام است و نامش با نام رسول خدا یکی باشد، حکومت روی زمین را به دست گیرد».
«محیی الدین» به دنبال این عبارت پس از ذکر شمائل و فضائل مهدی و وصف یارانش و شرح شروع و پایان کارش چنین می افزاید:
الا ان ختم الاولیاء شهید
و عین امام العالمین فقید
هو السید المهدی من آل احمد
هو الصارم الهندی حین یبید
هو الشمس یجلو کل غم و ظلمه
هم الوابل الوسمی حین یجود (1) .
*****
پاورقی:(1) الفتوحات المکیه، ج 3، ص 327 - 328.
حدیث روز
امام صادق علیه السلام :
وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَکارِمِ الاَْخْلاقِ: اَ لْعَفْوُ عَمَّنْ ظَـلَمَکَ وَ صِلَةُ مَنْ قَطَعَکَ وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَوْ عَلى نَفْسِکَ؛
ترجمه
درباره مکارم اخلاق سؤال شد، فرمودند: گذشت از کسى که به تو ظلم کرده، رابطه با کسى که با تو قطع رابطه کرده، عطا به آن کس که از تو دریغ داشته است و گفتن حق اگر چه بر ضد خودت باشد.
××××××××
(معانى الأخبار، ص 191، ح 1. )
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
خشنودى از کار بدکاران
ا لراض بفعل قوم کا لداخل فیه معم و على کل داخل فى باطل أثمان اثم ا لعمل به و اثم ا لرض به. – ح / 154
ترجمه:
هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.
شرح:
اسلام، دینى است که پیرامون خود را، همواره از زندگى کردن و حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز میدارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت میکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانهایى، که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوههاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده مىشود.
بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام میدهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مؤمن واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند.چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.
از این روست که امام علیهالسلام میفرماید: مسلمانان مؤمن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد.چون در آنصورت، از او دو گناه سرزده است. یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
نکته ها
حکایت شده است که : عارفى ، پارچه اى بافت و در بافت آن دقت به کار داشت . چون آن را فروخت ، به علت عیب هایى که داشت ، به او باز گرداندند و او گریست . اما مشترى گفت : اى فلان ، مگریس ! که بدان راضیم . و او گفت : گریه من از این نیست . بلکه از آن مى گریم که در بافت آن ، کوشش بسیار کردم و به سبب عیب هاى پنهانى ، به من باز گردانده شد. و از آن مى ترسم تا عملى که چهل سال در آن کوشیده ام نپذیرند.
×××××
حکیمى گفت : آدمى زادگان ، چه بینوایند! اگر آنچنان که از نیازمندى مى ترسند، از آتش مى ترسیدند. از هر دو نجات مى یافتند. و چنان که به دنیا علاقه مى ورزند، به بهشت اشتیاق مى ورزیدند، هر دو را در مى یافتند. و چنان که به ظاهر از بندگان خدا مى ترسند، در باطن ، از خدا مى ترسیدند، در هر دو دنیا نیکبخت مى شدند.
×××××
در یکى از کتابهاى آسمانى آمده است :
عجب است از کسى که خوبى یى را که در او نیست و به وى نسبت مى دهند، خوشحال مى شود و بدى یى را که در او هست ، مى گویند و به خشم مى آید.
×××××
یکى از بزرگان گفته است : از نشانه هایى که پروردگار ازبنده اى روى بر تافته است ، آنست که او را به کارهایى مشغول سازد که نه دنیاش را مفید افتد و نه دینش را.
×××××
عارفى گفت : آن که حرام ، یا (شبهه ناک ) خورد، از درگاه حق رانده است . مگر نمى بینى که از ورود به خانه او ممنوع است و آن که وضو ندارد، از دست زدن به کتاب حق منع شده است . با آن که جنایت و بى وضویى ، دو اثر مباح اند. پس ، آن که به حرام ، و نجاست شهوات آلوده شده است ، چگونه خواهد بود؟ که بناچار از ساخت قرب حق مطرودست و از ساحت کبریایى او محروم و حق ورود به حرم او را ندارد.
×××××××
کشکول شیخ بهایی
فتح خیبر
درباره فتح خیبر مورخان و سیره نویسان اسلام مطالب زیادى نوشته اند، در این جا مى آوریم . سپس به تجزیه و تحلیل آن مى پردازیم . متون و صفحات تاریخ اسلام در این غزوه نشان مى دهد که اگر جانبازى و دلاورى خارق العاده امیرمؤ منان نبود، دژهاى خطرناک خیبر گشوده نمى شد. اگر چه برخى از نویسندگان دچار تحریف حقایق شده اند و افسانه اى را در ردیف حقایق جلوه داده اند ولى عده قابل ملاحظه اى از نویسندگان محقق شیعه و اهل تسنن سهم على (ع ) را در این مبارزه ادا نموده اند اینک متن این واقعه تاریخى به طور فشرده از کتب تاریخى نقل مى شود:
هنگامى که امیرمؤ منان (ع ) از ناحیه پیامبر ماءموریت یافت دژهاى (وطیح ) و (سلالم ) را بگشاید. (دژهایى که دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار کردن ضربه جبران ناپذیرى بر حیثیت ارتش اسلام زده بودند) زره محکى را بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود (ذوالفقار) را حمایل نموده و (هروله ) کنان و با شهامت خاصى که شایسته قهرمانان ویژه میدانهاى جنگ است به سوى دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر (ص ) به دست او داده بود، در نزدیکى خیبر بر زمین نصب نمود در این لحظه در خیبر باز گردید، و دلاوران یهود از در بیرون ریختند، نخست برادر مرحب ، جلو آمد هیبت و نعره او چنان مهیب بود که سربازانى که پشت سر على (ع ) بودند، بى اختیار عقب رفتند ولى على (ع ) مانند کوه پاى بر جا ماند، لحظه اى نگذشت که جسد مجروح حارث بر روى خاک افتاده و جان سپرد. مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متاءثر ساخت . او براى گرفتن انتقام برادر در حالى که غرق سلاح بود و زره یمانى بر تن و کلاهى که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت در حالى که کلاه خود را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب اشعار زیر را به عنوان رجز مى خواند:
قد علمت خیبر انى مرحب ××× شاکى السلاح بطل مجرب
یعنى در و دیوار خیبر گواهى مى دهد که من مرحبم ، قهرمان کارآزموده و مجهز با سلاح جنگى هستم .
ان غلب الدهر فانى اغلب ××× و القرن عندى بالدماء مخضب
یعنى : اگر روزگار پیروز است ، من نیز پیروزم ، قهرمانانى که در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خویشتن رنگین مى گردند.
على (ع ) نیز رجزى در برابر او سرود و شخصیت نظامى و نیروى بازوان خود را به رخ دشمن کشید و چنین گفت :
انا الذى سمتنى امى حیدره ××× ضرعام آجام و لیث قسوره
یعنى : من همان کسى هستم که مادرم من را حیدر (شیر) خواند، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم .
عبل الذارعین غلیظ القصره ××× کلیث غابات کریه المنظرة
یعنى : بازوان قوى و گردن نیرومند دارم ، در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها صاحب منظرى مهیب هستم .
رجزهاى دو قهرمان پایان یافت . صداى ضربات شمشیر و نیزه هاى دو قهرمان اسلام و یهود وحشت عجیبى در دل ناظران به وجود آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام ، بر فرق مرحب فرود آمد، سپر، کلاه سنگى و سر را تا دندان دو نیم ساخت . این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخى از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند و عده اى که فرار نکردند با على (ع ) تن به تن جنگیده و کشته شدند. على (ع ) یهودیان فرارى را تا در حصار تعقیب نمود، در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر على (ع ) زد، سپر از دست وى افتاد، على (ع ) فورا متوجه در دژ گردید و آن را از جاى خود کند و تا پایان کارزار بحاى سپر به کار برد پس از آنکه آن را بر روى زمین افکند هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعى کردند که آن را از این رو به آن رو کنند، نتوانستند در نتیجه قلعه اى که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهى گشوده شد. یعقوبى در تاریخ خود مى نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود، شیخ مفید (ره ) در ارشاد به سند خاصى از امیرمؤ منان سرگذشت کندن در خیبر را چنین تعریف مى کند: من در خیبر را کنده به جاى سپر به کار بردم و سپس در پایان نبرد آن را مانند پل بر روى خندقى که یهودیان کنده بودند، قرار دادم سپس آن را میان خندق پرتاب کردم مردى پرسید آیا سنگینى آن را احساس نمودى ؟ فرمود: به همان اندازه سنگینى که از سپر خود احساس مى کردم .
نویسندگان سیره ، مطالب شگفت انگیزى درباره قلعه هاى خیبر و خصوصیات آن و رشادتهاى على (ع ) که در فتح این دژ انجام داده ، نوشته اند و این حوادث هرگز با قدرتهاى معمولى بشرى وفق نمى دهد ولى خود امیر مؤ منان در این باره توضیح داده و شک و تردید را از بین برده است ، زیرا آن حضرت در پاسخ شخصى چنین فرمود: (ما قلعتها بقوة بشریة و لکن قلعتها بقوة الهیة و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضیة )یعنى : من هرگز آن در را با نیروى بشرى از جاى نکندم ، بلکه در پرتوى نیروى خداداى و با ایمانى راسخ به روز بازپسین این کار را انجام دادم .
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى ا لخلوات فان ا لشاهد هو ا لحاکم. - ح / 324.
ترجمه:
در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن، داورى خواهد کرد.
شرح:
گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان مىکنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازات خواهد رسانید، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هرچند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مىبیند و شاهد گناهان اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود آن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
طول عمرهای بیش از1000سال
براساس متون تاریخی افرادزیردرجهان بیش از 1000سال عمرکرده اند:
1-کیومرث (1000) سال عمر کرد و ساختمان استخردماوند به او منسوب است .
2-یوشالفرس بن کالب بن قینان،درمیان بنی اسرائیل (1000)سال عمرکرده و اودرخوش اندامی و زیبایی مانند حضرت یوسف بوده بطوریکه مردم دلباخته او می شدند و او از دلباختگی مردم ترسیده وازخدا درخواست تغییرحسن وجمال خود را می کند وپس ازآن آبله صورت می شود.
3-ضحاک، (1000) سال عمرکرده ودرطبری و حبیب السیرذکرشده است ودرکتاب غیبت طوسی آورده که عمر او(1200) سال بوده است.
4-صاحب مهرگان ، (1500) سال عمر کرده بنا بر آنچه درکتاب غیبت طوسی آمده است.
5-بخت النصر،(1507) سال و50روزبراساس آنچه در اخبار الدول آمده ،عمر کرده است.
6-بیوراسف بن ارونداسف( 1000)سال عمرکردچنانچه درجلدکامل ص131ذکر گردیده.
7-حضرت نوح پیغمبر(ع) بنا بر مشهور (2500)سال عمر نمودوگفته شده (2450)سال عمر کرده است .
8-عناق دختر حضرت آدم (ع) ، (3000) سال عمر کرده است .
9- عوج بن عناق ، (3600) سال عمر کرده و تازمان حضرت موسی (ع) باقی بوده است.
10-لقمان حکیم ، (4000) سال عمرکرده و گفته شده (1000) سال او درپند و اندرز حکیمانه بوده است.
11-لقمان بن عماد ملقب به صاحب نسور ، (3500) سال عمر کرده بنا بر خبری که در اخبار الدول آمده است .
سئوال: آیا تاکنون سن حضرت ولیعصر ( روحی وارواح العالمین له الفدا و عجل الله تعالی فرجه الشریف) رامحاسبه کرده اید؟حضرت درحال حاضر چندسال دارند؟
قارون و موسى علیه السلام
حضرت موسى علیه السلام در راه ابلاغ رسالت بسیار رنج کشید و به انواع اذیت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و دیگران مبتلا بود تا جائى که قارون پسر عموى موسى علیه السلام از این قاعده آزار رساندن مستثنى نبود.
او ثروت زیادى داشت و به اندازه اى داشت که چندین جوان نیرومند، کلیدهاى خزانه او را حمل و نقل مى کردند، و از خانهاى گردن کلفتى بود که به زیر دستانش ظلم مى نمود.
موسى علیه السلام مطابق فرمان خدا، از او مطالبه زکات مى کرد، او مى گفت : من هم به تورات آگاهى دارم ، و کمتر از موسى نیستم ، چرا زکات مالم را به او بپردازم !
سرانجام غرور قارون باعث شد که تصمیم خطرناکى گرفت ، و آن این بود که : به یکى زن فاحشه که خوش سیما و خوش قامت و فریبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مى دهم که فردا هنگامى که موسى براى بنى اسرائیل سخنرانى مى کند در ملاعام بگویى موسى با من زنا کرد.
آن زن ، این پیشنهاد ناجوانمردانه را پذیرفت . فرداى آن روز، بنى اسرائیل اجتماع کرده بودند موسى تورات را به دست گرفته و از روى آن ، مردم را موعظه مى کرد.
قارون با زرق و برق همراه اطرافیان خود در آن اجتماع شرکت نموده بود، ناگهان آن زن برخاست ، ولى وقتى سیماى ملکوتى موسى علیه السلام را دید، از تصمیم قبلى خود منصرف شد و با صداى بلند گفت :
اى موسى ، علیه السلام بدان که قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بنى اسرائیل بگویم تو مرا به سوى خود خوانده اى تا با من زنا کنى . تو هرگز مرا به سوى خویش دعوت نکرد اى ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنین آلودگى منزه نموده است .
در این هنگام دل پر درد و رنج موسى شکست و درباره قارون چنین نفرین کرد: اى زمین قارون را بگیر و در کام خود فرو بر.
زمین به امر الهى دهن باز کرد و قارون و اموالش را به اعماق زمین فرو برد.
در نقل دیگر آمده است که : حضرت موسى مردم را به احکام و شریعت موعظه مى کرد، به این مطلب رسید:
کسى که زنا کند ولى همسر نداشته باشد صد تازیانه به او مى زنیم ، و کسى که زنا کند و همسر داشته باشد، او را سنگسار مى کنیم تا بمیرد.
قارون برخاست و گفت : گر چه خودت باشى ؟ موسى فرمود: آرى قارون گفت : بنى اسرائیل گمان مى کنند که تو با فلان زن زنا کرده اى !
موسى علیه السلام گفت من ؛ آن زن را به اینجا بیاورید، اگر چنین ادعائى کرد، طبق ادعایش عمل کنید.
آن زن را نزد موسى علیه السلام آوردند و موسى به او قسم داد که راست بگوید، آیا من با تو آمیزش کرده ام زن هماندم منقلب شد، که با این تهمت پیامبر علیه السلام خدا را بیازارم ؛ با صراحت گفت : نه ، آنها دروغ مى گوید، قارون فلان مبلغ را به من داد تا چنین بگویم .
قارون سر افکنده شد و موسى به سجده افتاد و گریه کرد و گفت : خدایا دشمن تو مرا آزرد و خواست با تهمت مرا رسوا سازد، اگر من رسول تو هستم مرا بر او مسلط گردان ... و نفرین کرد و عذاب الهى یعنى زمین او را به کام خود فرو برد.(1)
×××××
حکایتهاى شنیدنى ج 5 ص 122 - بحارالانوار ج 13، ص 253.
ملا محمد تقى برغانى قزوینى ، شهید محراب
مرحوم ملا محمّد تقى برغانى از روحانیانى بود که در محراب عبادت به هنگام سحر در حالى که مشغول خواندن مناجات ((خمس عشرة )) در سجده بود به دست فرقه بابیه به شهادت رسید. در احوال او مى نویسند:
((عبادت آن جناب (قدس سره ) چنان بود که همیشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات ادعیه و تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند بر این روش و شیوه پسندیده استمرار داشت تا اینکه در یکى از آن شب ها شربت شهادت نوشید. مکرّر در فصل زمستان دیده مى شد که در پشت بام مسجد خود در حالى که برف به شدّت مى بارید، در نیمه شب پوستین بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و در حالت ایستاده ، دستها را به سوى آسمان بلند مى کرد تا برف سراسر قامت مبارکش را از سر تا نوک پا سفیدپوش مى کرد.)) (1)
××××××
پاورقی:1- سیماى فرزانگان ، ص 170.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى ا لخلوات فان ا لشاهد هو ا لحاکم. - ح / 324.
ترجمه:
در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن، داورى خواهد کرد.
شرح:
گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان مىکنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازات خواهد رسانید، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هرچند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مىبیند و شاهد گناهان اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود آن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه