سفارش امام زمان (ع ) درباره نماز صبح و مغرب
مرحوم کلینى و شیخ طوسى و طبرسى از ((زهرى )) نقل کرده اند که گفت : مدّتهاى مدید در طلب حضرت مهدى علیه السّلام بودم و در این راه اموال فراوانى (در راه خدا) خرج کردم اما به هدف نرسیدم تا اینکه به خدمت محمّد بن عثمان (1) رسیدم و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او به التماس خواستم که مرا به خدمت امام زمان علیه السّلام ببرد. محمّد بن عثمان پاسخ منفى داد، ولى در مقابل تضرع بسیار من ، سرانجام لطف کرد و فرمود: ((فردا اول وقت بیا.))
فرداى آن روز، اول وقت به خدمت محمّد بن عثمان رفتم ، دیدم جوانى خوش سیما و خوشبو همراه اوست و به من اشاره کرد که این است آن کس که در طلبش هستى . به خدمت امام زمان علیه السّلام رفتم و آنچه سؤ ال داشتم ، مطرح کردم . ایشان جواب مرا فرمود تا به خانه اى رسیدیم و داخل خانه شد و دیگر حضرتش را ندیدم . در این ملاقات ، ایشان دوبار به من فرمود:
((از رحمت خدا بدور است کسى که نماز صبح را چندان به تاءخیر بیندازد تا ستاره ها دیده نشوند و نماز مغرب را بقدرى به تاءخیر بیندازد تا ستاره ها نمایان شوند.))( 2)
×××××××
پاورقی:1- دومین نایب خاص امام زمان عجل الله تعالى فرجه در غیبت صغرى . او به سال 305 هجرى قمرى از دنیا رفت .
2- داستانهاى صاحبدلان ، ج 1، ص 131.
شناختن نفس مقدمه شناختن خدا
بدان که کلید سعادت دو جهانى، شناختن نفس خویشتن است، زیرا که شناختن آدمىخویش را اعانتبر شناختن آفریدگار خود مىنماید.چنانکه حق - تعالى - مىفرماید: «سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق»
یعنى: «زود باشد کهبنمائیم به ایشان آثار قدرت کامله خود را در عالم و در نفسهاى ایشان، تا معلوم شودایشان را که اوست پروردگار حق ثابت» . (1)
و از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله و سلم - منقول است که: «من عرف نفسه فقدعرف ربه» یعنى: «هر که بشناسد نفس خود را پس به تحقیق که بشناسد پروردگار خودرا» . (2)
و خود این ظاهر و روشن است که: هر که خود را نتواند بشناسد به شناخت دیگرى چون تواند رسید، زیرا که هیچ چیز به تو نزدیکتر از تو نیست، چون خود را نشناسى دیگرى را چون شناسى؟
تو که در علم خود زبون (3) باشى×××× عارف کردگار چون باشى.(4)
××××××××
پاورقی:1- فصلت (سوره 41)، آیه 53 .
2- بحار الانوار، ج 2، ص 32، ح 23 .
3- ناتوان، عاجز .
4- معراج السعاده -ملااحمدنراقی
نقش انگشترى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
آورده اند که رسول - صلى الله علیه و آله و سلم - انگشترى خود را به سلمان داد تا لا اله الا الله بر آن نقش کنند.
سلمان بفرمود تا محمد رسول الله نیز به آن ضم (اضافه) کردند. چون به حضرت رسالت آورد، گفت : یا رسول الله ! تو لا اله الا الله فرمودى که بر آنجا نقش کنند، من خواستم که محمد رسول الله (نیز) به آن ضم کنند.
جبرئیل آمد که یا رسول الله ! لا اله الا الله خواست تو بود، محمد رسول الله خواست سلمان بود که من آن ضم کنم ؛ خواست ما نیز آن بود که على ولى الله به آن ضم کنیم که بى ولایت على کلمه شهادت مقبول نیست .
قبول درگه حق توبه کسى نشود
مگر به دوستى زاده ابوطالب
که دوستى على امر واجب و لازم
به گردن همه باشد چه حاضر و غایب
نکته ها
یکى از یاران امیرالمؤمنین (ع ) او را پرسید: آیا به گناهکار این امت سلام کنیم ؟
و او فرمود:پروردگار، او را شایسته توحید دیده است و شما شایسته سلام نمى بینید؟
و نیز فرمود: در حالى که خود، به کارهاى رسوا کننده دست مى یازى ، بر عمل زشت دیگرى مخند!
و نیز فرمود: درمانده اى که به آرزویش نمى رسد، از آن رو ناکام مى ماند که خواسته خویش را با دوراندیشى نمى جوید.
و نیز فرمود:چون گناهى در نظر تو بزرگ جلوه کند، حق خدا را بزرگ انگاشته اى . و چون گناه را کوچک انگارى ، حق پروردگارت را به حقارت گرفته اى . و گناهى را که تو بزرگ پندارى ، خدا آن را کوچک شمارد و گناهى را که کوچک شمرى ، آن را بزرگ قلمداد مى کند.
و نیز گفت : چون مؤمنى را به گناهى مبتلا بینم ، او را با جامه خویش مى پوشانم .
و نیز فرمود: آن که چیزى بخرد، که به آن نیاز ندارد، چیزى را خواهد فروخت که به آن نیازمندست .
حکایت
یکى از پادشاهان بنى اسرائیل ، خانه اى ساخت و در وسعت و تزیین آن ، سعى بسیار کرد. پس دستور داد، تا از عیب آن جویا شوند و هیچکس بر آن عیبى نگرفت جز سه زاهد که گفتند: در آن ، دو عیب هست . یکى این که ویران مى شود و دیگرى آن که صاحبش مى میرد.
پادشاه گفت : خانه اى هست که از این دو عیب در امان باشد؟ و آنان گفتند: ارى . خانه آخرت !
پس ، پادشاه سلطنت را رها کرد و با آنان به عبادت پرداخت . پس از چندى ، آنان را وداع گفت . گفتند از ما چه دیدى که ترا ناخوش آمد؟ گفت : هیچ ! جز این که مرا مى شناسید و اکرام مى کنید. پس ، با کسى مى نشینم که مرا نشناسد.
بهمنیار و بوعلى
بوعلى در حواس و در فکر انسان فوق العاده اى بوده و شعاع چشمش از دیگران بیشتر و شنوایى گوشش تیز تیز بود. به طورى که مردم درباره او افسانه ها ساخته اند.
مثلا مى گویند هنگامى که در اصفهان بود، صداى چکش مسگرهاى کاشان را مى شنید.
شاگردش بهمنیار به او گفت : شما از افرادى هستید که اگر ادعاى پیغمبرى بکنید، مردم مى پذیرند و واقعا از خلوص نیت ایمان مى آورند.
بوعلى گفت : این حرفها چیست ؟ تو نمى فهمى ؟
بهمنیار گفت : نه . مطلب حتما از همین قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد که مطلب چنین نیست . در یک زمستان که با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح که مؤ ذن مى گفت ، بوعلى بیدار بود و بهمنیار را صدا کرد.
بهمینیار گفت : بله .بوعلى گفت : برخیز. بهمنیار گفت : چه کار دارید؟
بوعلى گفت : خیلى تشنه ام . یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم .
بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ایجاد مریضى مى کند.
بوعلى گفت : من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه ام شما براى من آب بیاورید، چکار دارید.
باز شروع کرد به استدلال کردن و بهانه آوردن که درست است که شما استاد هستید و لکن من خیر شما را مى خواهم من اگر خیر شما را رعایت کنم ، بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم . پس از آنکه بوعلى براى او اثبات کرد که برخاستن براى او سخت است .
گفت : من تشنه نیستم . خواستم شما را امتحان کنم . آیا یادت هست به من مى گفتى : چرا ادعاى پیغمبرى نمى کنى ؟ اگر ادعاى پیغمبرى بکنى مردم مى پذیرند. شما که شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس خوانده اى ، مى گویم ، آب بیاور، نمى آورى و دلیل براى من مى آورى ، در حالى که این شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پیغمبر اکرم (ص ) بستر گرم خودش را رها کرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن که نداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ) را به عالم برساند. او پیغمبر است ، نه من که بوعلى سینا هستم .
نکته ها
برلب جوی نشین وگذرعمرببین
کاین اشارت زجهان گذرامارابس
××××××
موی سپیدرافلکم رایگان نداد
این رشته رابه نقدجوانی خریده ام
××××××
دست طمع چوپیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری ازآبروی خویش
××××××
من ازاحوال آن خارسردیواردانستم
که ناکس ، کس نمیگرددازاین بالا نشستنها
علم بدون تزکیه، علم نیست
پیغمبر - صلى الله علیه و آله و سلم - فرمود:
«و لا تدخل الملائکة بیتا فیه کلب» .
«ملائکه داخل نمىشود بر خانهاى که در آن سگ باشد» . (1)
پس، هرگاه خانه دل مملو از صفات رذیله که سگان درنده هستند باشد، چگونه. ملائکه که حمله علوم و معارفاند داخل مىشوند...
قال الله - سبحانه - : «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر»
«نماز، باز مىدارد نمازگزاران را از اعمال زشت و منکر» . (2)
اگر نماز با خباثتباطن و اخلاق سیئه مقبول خداوند بىنیاز بودى، پس چرا مىبینىاکثر مردم را که هر روز نماز پنجگانه به جا مىآورند، و هر ساعت چندین منکر ومعصیت از ایشان صادر مىشود؟!
و حضرت فرمودند: «الصلوة معراج المومن» «به واسطه نماز مؤمن عروج مىکند به معارج قرب پروردگار» . (3) پس اگر آنچه مىکنیم نماز باشد چرا بجز تنزل و هبوط از خود نمىیابیم؟!
گرنه موش دزد در انبان ماست ×××× گندم اعمال چل ساله کجاست؟
اول اى جان دفع شر موش کن ×××× بعد از آن در جمع گندم جوش کن
و مثال کسانى که مواظبتبر عبادات جسمیه مىکنند، و صفاى دل و پاکى آن وظلمت نفس و ناپاکى آن را فراموش کردهاند، و التفاتى به آن نمىکنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آن را زینت نمایند، و در باطن آن مردار گندیده پنهان است.یامثل خانهاى است ظلمانى و تاریک که چراغى بر بام آن نهند.یا چون مرد دهقانى است که تخمى افکند و آن تخم سبز شود، و با آن گیاهى که زرع را تباه مىکند بروید، و آنشخص سر آن گیاه را قطع کند و از بیخ آن غافل ماند، تا آنکه قوت گیرد و همهمحصول آن را فاسد و خشک نماید.یا شبیه شخصى است که بدن او را «جرب» (4) فراگرفته باشد، و طبیب حاذق امر فرماید که: دوائى بنوشد که ماده جرب را از باطن قلعنماید، و طلائى را بر ظاهر بدن بمالد که اثر آن را از ظاهر دفع کند، و او دوا را ترککند و به طلا اکتفا نماید، و هر چه به طلا دفع شود، از چشمه باطن «اضعاف» آن منفجرگردد تا او را هلاک سازد.(5)
×××××××
پاورقی:1- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 28 و من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 159، رقم 744.
2. عنکبوت، (سوره 29)، آیه 45.
3. سیر سلوک علامه مجلسى (مترجم) ص 58
4. یکى از بیماریهاى جلدى است که عوارض آن، سوزش و خارش پوستبدن و پیدا شدن دانههاى بسیارریز در روى آن است.
5- معراج السعاده -ملااحمدنراقی
نماز موجب فرو ریختن گناهان مى شود
ابن عبّاس گوید: من و سلمان در زیر درختى نشسته بودیم . سلمان شاخه درختى را که برگهایش خشک شده بود، جنباند و در نتیجه آن همه برگها به زمین ریخت . جناب سلمان فرمود: ((اى ابوعثمان ، از من نمى پرسى که چرا چنین کردم ؟))
گفتم : ((سبب این کار چه بود؟))
فرمود: ((با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در زیر این درخت نشسته بودیم ، آن حضرت چنین کرد که من کردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمى پرسى که چرا چنین کردم ؟ من عرض کردم : یا رسول اللّه ، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤ من چون وضو بگیرد بر آن وجهى که دستور آمده بود، و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بریزد بسان این برگها که از این درخت فرو ریخت .))
آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:
((و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّیل ... .(1)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هایى از شب ...))(2)
×××××
پاورقی:1-هود / 114.
2- تفسیر منهاج الصادقین ، ج 4، ص 462.
علت غیبت امام زمان (عج)در پیام آن حضرت
یکی از مطالبی که گهگاهی مورد سوال قرار می گیرد و در منابر و مجالس مذهبی نیز مطرح می شود، (علت غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است که بعضی از جوابها قانع کننده و گاهی غیر قابل قبول به نظر می رسد. ولی در این رابطه محمد بن یعقوب کلینی (ره) حدیثی آورده که: اسحاق بن یعقوب گفت: از محمد بن عثمان عمری (ره) خواهش کردم نامه ام را که در آن مسائل مشکلی سوال کرده بودم خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برساند. او قبول کرد و نامه ام را خدمت حضرت رسانید و جواب نامه رسید، که یکی از سوالات علت غیبت حضرت بود و جواب این است که می خوانید:
متن پیام
و اما عله ما وقع من الغیبه فان الله عز و جل قال: یا ایها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم. (1) و (2) و اما علت رویداد غیبت ما: این است که: خداوند عز و جل فرموده: ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهائی که برایتان آشکار شود، ناراحتتان می کند نپرسید. یعنی: بیان علت غیبت مصلحت نیست.
×××××××
پاورقی:(1) کلمه الامام المهدی علیه السلام جلد 1 صفحه 290 نقل از کمال الدین.
(2) سوره مائده آیه: 101.