غیبت کبری در پیام امام زمان (عج)
شایان ذکر است که امام زمان علیه السلام دوبار از انظار پنهان گشت که آن را غیبت می نامند. غیبت اول بعد از وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام که در سن پنج سالگی بود و مدت غیبت آن حضرت 69 سال طول کشید که این را غیبت صغری (کوتاه مدت) نامیده اند، و در طول این 69 سال نواب اربعه (چهار نایب) یکی بعد از دیگری بین مردم و آن حضرت واسطه بودند.
1 - عثمان بن سعید
2 - محمد بن عثمان
3 - حسین بن روح
4 - علی بن محمد سمری
سپس غیبت کبری آغاز شد، اینک پیامی از آن حضرت در رابطه با غیبت کبری، نقل می شود که مخاطب علی بن محمد سمری است ولی برای آگاهی مسلمین جهان می باشد.
متن پیام
فقد وقعت الغیبه التامه، فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره. و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا. (1) غیبت کبری آغاز شد و ظهور وابسته به اذن و اجازه خداوند متعال است و این هم بعد از طولانی شدن زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ظلم و جور و ستم خواهد بود.
******
پاورقی:(1) بحار جلد 51 صفحه 361 در توقیع حضرت به آخرین نائبش.
توقیع حضرت ولیعصرعجل الله تعالی فرجه الشریف که به افتخار شیخ مفید صادر گشت
احمد بن علی بن علی بن ابیطالب طبرسی در کتاب «احتجاج» می نویسد: مکتوبی در اواخر ماه صفر سال 410 (هجری) از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) به شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان - قدس اللّه روحه - رسید. رساننده آن مکتوب گفته است که آنرا از ناحیه ای متصل بحجاز آورده است. آن توقیع این است:
بسم الله الرحمن الرحیم: سلام بر تو ای دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز داری. ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندی که جز او خدائی نیست برده و ازذات بی زوالش مسئلت می نمائیم که رحمت پیاپی خود را بر آقا و مولی و پیغمبر ما محمد و اولاد طاهرین او فرو فرستد و بتو که پروردگار توفیقاتت را برای یاری حق مستدام بدارد و پاداش تو را با سخنانی که از جانب ما می گوئی با صداقت افزون گرداند. اعلام می داریم که بما اجازه داده شده که تو را بشرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظف بداریم که آنچه به تو می نویسیم بدوستان ما که نزد تو می باشند برسانی. خداوند آنها را بطاعت خود عزیز بدارد و با حفظ و عنایات خود مشکلات آنها را بر طرف سازد.
خداوند تو را با امداد خود بردشمنانش که از دینش بیرون رفته اند پیروز گرداند و در رسانیدن به کسانی که اطمینان به آنها داری بطرزی که انشاء الله می نویسیم عمل کن:
هر چند ما در جائی منزل کرده ایم، که از محل سکونت ستمگران دور است و این هم بعلتی است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانی که دولت دنیا از آن فاسقان می باشد در این دیده است. ولی در عین حال ازاخبار و اوضاع شما کاملاً آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی ماند.
ما از لغزشهائی که از شما (شعیان) سر می زند از وقتیکه بسیاری از شما میل به بعضی از کارهای ناشایسته ای نموده اند که نیکان گذشته از آنها احتراز می نمودند و پیمانی که از آنها برای توجه بخداوند و دوری از زشتی ها گرفته شده و آنها آنرا پشت سر انداخته اند اطلاع داریم. گویا آنها نمی دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد و دشمنان شما، شما را از میان می بردند.
پس تقوی پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را که به شما رو آورده از ما بخواهید. امتحانی که هر کس مرگش رسیده باشد، در آن نابود می گردد و آنکس که به آرزوی خود رسیده باشد از ورطه آن بسلامت می رود، آن فتنه و امتحان علامت حرکت ما و امتیاز شما در برابر اطاعت و نافرمانی ماست. خداوند هم نور خود را کامل می گرداند هر چند مشرکان نخواهند.
خود را از دشمنان نگاهدارید و از افروختن آتش جاهلیت بپرهیزید. کسانی که در این فتنه بجاهای پنهان، پناه نبرده و در سرزنش آن راه پسندیده گرفته اند، چون ماه جمادی الاولی سال جاری فرا رسید، باید از آنچه در آن ماه روی می دهد عبرت بگیرید و از آنچه بعد از آن واقع می شود. از خواب غفلت بیدار شوید: به زودی علامت آشکاری از آسمان برای شما پدید می آید و نظیر آن در زمین نیز ظاهر می شود که مردم را اندوهگین می کند و به وحشت می اندازد.
آنگاه مردمی که ازاسلام خارج شده اند بر عراق مسلط می گردند و بواسطه سوء اعمال آنها اهل عراق دچار ضیق معیشت می شوند سپس ابن محنت با مرک یکی از اشرار از میان می رود و از مردن او پرهیز کاران خیر اندیش خشنود می گردند و مردمی که از اطراف عالم آرزوی حج بیت الله دارند، با آرزوی خود می رسند و بحج می روند.
سپس هر مردی از شما عمل می کند به آنچه که بوسیله بدوستی ما تقرب میجست و از آنچه مقام او را پست می گرداند و خوش آیند ما نیست اجتناب کند. چه که خداوند بطور ناگهانی انسان را برانگیخته می کند آن هم در وقتیکه توبه سودی بحال او ندارد و پشیمانی او را از کیفر ما نجات نمی دهد. خداوند تو را بر رشد و کمال الهام بخشد و بالطف خود، شما را برحمت واسعه خود توفیق دهد.
مناجات عاشقانه
الهى ! از من آهى و از تو نگاهى . الهى ! عمرى آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم . الهى ! غبطه ملایکه اى را مى خورم که جز سجود نمى دانند، کاش حسن از ازل تا ابد در یکسجده بود. الهى ! تا کى عبدالهوى باشم ، به عزت تو عبدالهو شدم . الهى ! سست از آنکه مست تو نیست کیست ؟ الهى ! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که عجیب تراز خود نیافت . الهى ! دل بى حضور چشم بى نور است ، این دنیا را نمى بیند و آن ،عقبى را. الهى ! همه حیوانات را در کوه و جنگل مى بینند و حسن در شهر و ده . الهى ! هر که شادى خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دل شکسته ده . الهى ! آن که خوب راحباله اصطیاد مبشرات نکرده است ، کفران نعمت گرانبهائى کرده است . الهى ! مراجعاتاز مهاجرت به سویت تعرب بعد از هجرت است و تویى که نگهدار دل هایى . الهى ! آن کهدر نماز جواب سلام نمى شنود، هنوز نمازگزار نشده ، ما را با نمازگزاران بدار. الهى ! خوشا آن که بر عهدش استوار است و همواره محو دیدار است . الهى ! آن کس تاج عزت برسر دارد که حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق عبودیت را در گردن.
×××××××
پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى
لذت و الم جسم و روح
آدمى را روحى و بدنى است که هر کسى مرکب است از ایندو، باید بدانى که هر یک از این دو جزء را المى و لذتى و محنتى و راحتى و مرضى وصحتى است.
و آلام و محنتهاى بدن عبارت است از: امراض و بیماریها که عارض بدن مىگردد،و جسم را لاغر و نحیف مىکند، و آن را از درک لذات جسمانیه باز مىدارد، و بامسامحه در معالجه به هلاکت منجر مىشود.و «علم طب» موضوعى است از براى بیاناین امراض و معالجات آنها.
و آلام و بیماریهاى روح عبارت است از: اخلاق ذمیمه و صفات رذیله، که موجبهلاکت و بدبختى روح است، و باز مىدارد آن را از درک لذات روحانیه، و رسیدن بهسعادت ابدیه.و آن را محروم مىگرداند از مرافقت محرمان خلوتخانه انس، ومجاورت عالم قدس.
و صحت و راحت روح، عبارت است از: اتصاف به اوصاف قدسیه و ملکات ملکیه،که موجب قرب حضرت بارى، و باعث نجات و رستگارى است.و تفصیل این امراضو معالجات آنها در «علم اخلاق» است.
××××××××
کتاب معراج السعاده
نکته ها
یکى از ناموران گفته است : پروردگار، دو چیز بر قرار داشته است . یکى (وادارنده ) و دیگرى (باز دارنده ). نخستین ، تو را به بدى وا مى دارد، و آن ، (نفس ) است که (نفس ، وادرنده به بدى است ). و دیگرى ، از بدى (باز مى دارد). و آن ، (نماز) است . که (نماز، از کار زشت و ناپسند، باز مى دارد.) پس به همان سان که (نفس ) تو را به گناهان وا مى دارد، در رویارویى با آن ، از نماز یارى بخواه !
×××××××
پادشاهى روزى به وزیر خویش گفت : چه خوبست پادشاهى ! اگر جاودانه باشد. و وزیر گفت : اگر جاودانه باشد، نوبت به تو نمى رسید (2).
×××××××
پادشاهى : به دانشمندى محتضرگفت : در حق کسانت مرا سفارشى کن ! و دانشمند گفت : شرم دارم از آن که سفارش بنده اى را جز به خدا بکنم .
×××××××
از دیوان منسوب به امیرالمؤمنین على (ع ):
آنان که بناهاى بلند ساختند و از مال و فرزند بهره مند شدند. اینک بر بناى خانه هایشان باد مى وزد و چنانست که گویى بر وعده گاه حاضر شدند.
×××××××
حکایت
یکى از سودگران نیشابور، کنیزک خویش را نزد ابوعثمان حمیرى به امانت سپرد روزى نگاه شیخ بر او افتاد و فریفته او شد. پس ، احوال خویش را به مراد خویش (ابو حفص حدّاد) نوشت . و او، در پاسخ ، وى فرمان داد، تا به رى ، به نزد(شیخ یوسف ) برود. ابو عثمان ، چون به رى رسید، و از مردم ، نشان شیخ یوسف را جویا شد، او را به نکوهش گرفتند که : مرد پرهیزگار چون تو، چگونه جویاى خانه بدکارى همچون اوست ؟ پس ، به نیشابور بازگشت و آن چه گذشته بود، به شیخش باز گفت : و بار دیگر ماءمور شد تا به رى برود و شیخ یوسف را ملاقات کند. پس ، بار دیگر به رى رفت و نشانى خانه او، در کوى میفروشانست . پس ، به نزد او آمد و سلام کرد. شیخ یوسف ، جوابش باز داد و تعظیم کرد و در کنار او کودکى زیبا روى نشسته بود و بر جانب دیگرش شیشه اى نهاده بود که پر از چیزى همچون شراب بود. ابو عثمان ، او را گفت : چرا در این کوى منزل گزیده اى ؟ گفت : ستمگرى ، خانه هاى یاران ما خرید و به میخانه بدل کرد. اما به خانه من نیازى نداشت . ابو عثمان پرسید: این پسر، کیست ؟ و این شراب چه ؟ گفت : این پسر، فرزندى منست و این شیشه سرکه است . ابو عثمان گفت : چرا خویش در محل تهمت افکنده اى ؟ گفت : تا مردم ، گمان نبرند، که من امین و مورد اعتمادم و کنیزکشان به ودیعه به من نپرسند و به عشق آنان دچار نیابم . ابو عثمان ، بسیار گریست و مقصود شیخ خویش دریافت.
×××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی
نکته ها
روزها پنج است : روز گمشده (مفقود)، روز کنونى (مشهود)، روز آینده (مورود)، روز وعده (موعود) و روز پایدار(ممدود)
اما، روز گمشده ، دیروز تو بود که با زیاده روى خویش ، آن را از دست داده اى .
و روز اکنون تو، آنست که در آنى . پس ، از طاعات خویش ، توشه آخرت بساز!
و روز آینده ، فرداى تست و نمى دانى ، که از روزهاى عمر تو هست ؟ یا نه ؟
و روز وعده ، واپسین روزهاى زندگى تست ، همواره آن را پیش چشم دار!
و روز پایدار آخرت تست و آن ، روزیست که بر تو نمى گذرد. در باره آن ، کوشش خویش به کار بر! و آن یا بر تو نعمت جاوید است و یا عذاب پایدار.
شعر جانسوز
دعبل بن علی خُزاعی، شاعر نام دار شیعی، می گوید: قصیده ای را برای مولایم امام رضا علیه السلام سرودم، که یک بیت مشهور آن این بود :
مَدارسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوةٍ
ومَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ العَرَصَاتِ
جایگاه های تدریس آیات قرآن (بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم) خالی گردید، و مقام نزول وحی تهی ماند.
در شعرم به این ابیات رسیدم :
خُروجَ إمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ
یَقُومُ عَلَی اسمِ اللَّهِ والبَرَکاتِ
یُمَیِّزُ فینا کُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ
ویَجْزی عَلَی النَّعْماءِ والنَّقِمَاتِ
- قیام و ظهور حضرت مهدی علیه السلام حتمی است و با نام خداوند - تبارک و تعالی - و برکات او قیام می کند.
- او در میان ما هر حقّ و باطلی را از هم جدا می کند و مردم را بر نعمت ها و نقمت ها پاداش و کیفر می دهد.
وقتی این دو بیت را خواندم، امام رضا علیه السلام گریستند سپس سر برداشتند و فرمودند :
«یا خُزاعیُّ! نَطَقَ رُوحُ القُدُسِ علی لِسانِکَ بِهذَین البَیْتَین». (1) .
ای خزاعی! روح القُدُس این دو بیت را بر زبان تو جاری کرد.
******
پاورقی:(1) بحارالانوار، ج51، ص154، ح4.
شباهت حضرت ولیعصرعجل الله تعالی فرجه الشریف به انبیاء
روایات رسیده از ائمّه معصومین علیهم السلام حاکی از آن است که امام عصر علیه السلام وارث تمام کمالات و خُلقیّات انبیای عظام الاهی است.
ابن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل می کند :
«هیچ یک از معجزات انبیا و اوصیا نیست جز این که خداوند برای اتمام حجّت، آن ها را به دست قائم علیه السلام جاری می کند». (1) .
امام رضا علیه السلام به یکی از شباهت های حضرت مهدی علیه السلام به موسی بن عمران علیه السلام اشاره می فرماید :
«بِأبِی وَأُمّی سَمِیُّ جَدّی وشَبیهی وَشَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانَ ؛ عَلَیهِ جُیُوبُ النُّورِ تَتَوَقَّدَ بِشُعاعِ ضِیاءِ القُدْس...» (2) .
پدر ومادرم فدای او (مهدی علیه السلام) که هم نام جدّ من است! سیمای او شبیه من و شبیه موسی بن عمران است ؛ بر او هاله ای از نور است که از پرتو روشنایی قدس روشنی می گیرد.
لازم به تذکّر است که امام رضا علیه السلام بسیار خوش سیما بودند به همین دلیل، گاهی که در مجامع عمومی شرکت می فرموند، به رسم آن روزگار، به صورت مبارک نقاب می زدند و نور امامت از زیر نقاب می درخشید. (3) .
******
پاورقی:(1) اثبات الهداة، ج7، ص35.
(2) بحارالانوار، ج51، ص152، ح2.
(3) روزگار رهائی، ج1، ص128.
حکایت
یهودى و زرتشتى
مرد یهودى و فقیر با شخصى آتش پرست که مال زیاد داشت ، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت ؛ از یهودى سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست ؟
گفت : عقیده ام آن است که جهان را آفریدگارى است و او را پرستش مى کنم و به او پناه مى برم ، و هر کس موافق مذهب من مى باشد به او نیکى مى کنم و هر کس مخالف مذهب من است خون او را بریزم .
یهودى از آتش پرست سؤ ال کرد: مرام تو چیست ؟ گفت : خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به کسى بدى نمى کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکى مى کنم . اگر کسى با من بدى کند به او جز با نیکى رفتار نکنم ، به سبب آنکه مى دانم که جهان هستى را آفریدگارى است . یهودى گفت : این قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم ، و تو روى شتر با وسایل مسافرت مى کنى و من با پاى پیاده با تهى دستى ، نه از خوراک خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمایى .
آتش پرست از شتر پیاده شد و سفره غذا را در مقابل یهودى پهن کرد یهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگیرد. مقدارى راه که با یکدیگر حرکت کردند، یهودى ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فریاد کرد: که اى مرد من به تو احسان نمودم آیا این جزاى احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذارى ، فایده اى نکرد. یهودى با فریاد مى گفت : قبلا مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است او را هلاک کنم .
آتش پرست رو به آسمان کرد و گفت : خدایا من به این مرد نیکوئى کردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان .
این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودى را بر زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است .
خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و مى خواست حرکت کند که ناله یهودى بلند شد: اى مرد نیکوکار تو میوه احسان را چشیدى و من پاداش بدى را دیدم ، اینک به عقیده خودت از راه احسان رومگردان و به من نیکى کن و مرا در این بیابان رها مکن .
او بر یهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.(1)
×××××××
پاورقی:1- یکصد موضوع 500 داستان