یا مولا
تو آن عاشق ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها در فصل لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند
قناری های عاشق از گلوگاه تو می خوانند
و قمری های سالک کو به کو راه تو می پویند
تو آن رود زلالی صاف و روشن از ازل جاری
که پاکی های عالم دست و رو را در تو می شویند
به شوق سجده ات هفت آسمان خم می شود در خاک
به نام نامی ات خورشید ها از خاک می رویند
تو تمثال تمام غنچه های بی ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می بویند
تمام موج ها در حلقه یاد تو می چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند
+++++++
شعر:سیدحسن حسینی
فراق محبوب
امام علیّ بن موسی الرضا علیه السلام - که روز جمعه را روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام می داند -، در یکی از بهترین لحظات نیایش خود یعنی قنوت نماز جمعه سرود بیقراری و انتظار سر می دهد و برای فرج و ظهور آن بزرگوار دعا می کند :
«اَللّهُمَّ أصْلِحْ عَبدَکَ وخَلیفَتَکَ بِما أصْلَحْتَ بِهِ أنبیاءَکَ ورُسُلَکَ وَحُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ وَأَیِّدْهُ بِروُحِ القُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ واسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ ومِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَحفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَأبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أمْنَاً یَعْبُدُکَ لا یُشرِکُ بِکَ شیئاً وَلا تَجْعَلْ لِأحَدٍ مِنْ خَلقِکَ عَلی وَلِیِّکَ سُلطاناً وَأْذَنْ لَهُ فی جِهَادِ عَدُوِّکَ وعَدوِّهِ واجْعَلنی مِنْ أنصارِهِ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ». [1] .
بار الها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستینت [امام مهدی علیه السلام] را سامان ده - همان گونه که کار پیامبران و فرستادگانت را اصلاح کردی - واز فرشتگانت، نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش با روح القدس او را یاری و پشتیبانی فرما و دیده بانانی که از هر گزندی نگاهش دارند از پیش رو و پشت سر همراه وی گردان و ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز که او تو را می پرستد و هیچ چیز را همتا ومانند تو قرار نمی دهد، وبرای هیچ یک از آفریدگانت برتری وچیرگی نسبت به ولیّ خود قرار مده و او را در جهاد با دشمنت و دشمنش اجازت فرما و مرا از یاوران او قرار ده، که همانا تو بر هر کاری توانایی.
با عنایت به مضامین زیبای فوق، روشن می گردد که امام هشتم علیه السلام عالی ترین و بلندترین زمزمه های محبّت را چگونه با سوز و از سر شوق در این مناجات کوتاه بر زبان جاری می سازد! هم محبوب خود را معرفی می نماید و هم آرزوی سلامتی و ظهور او را دارد و از خدا می خواهد که بیعت هیچ ستمگری بر گردن آن حضرت نباشد. آن گاه برای جهاد در رکاب او اعلام آمادگی نموده بدین وسیله ارتباط معنوی و عاطفی خود را با آن بزرگوار ابراز می فرماید.
×××××××
پاورقی:[1] جمال الاُسبوع، ص413.
حدیث روز
قال الا مام المهدی ، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه علیه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف :
دَفَعَ إلَیَّ دَفْتَرا فیهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاةٌ عَلَیْهِ، فَقالَ : فَبِهذا فَادْعُ.( 1)
ترجمه :
یکى از مؤمنین به نام اءبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم که حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف را دیدم ، دفترى را به من عنایت نمود که در آن دعاى فرج و صلوات بر آن حضرت بود.
سپس فرمود: به وسیله این نوشته ها بخوان و براى ظهور و فرج من دعا کن و بر من درود و تحیّت بفرست .
و آن دعا بر حسب مشهور چنین نقل شده است :
((اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ فُلانِ بْنِ فُلانْ ((الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْکَریّ)) صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى کُلِّ ساعَةٍ، وَلیّا وَحافِظا وَ قاعِدا وَ ناصِرا وَ دَلیلا وَ عَیْنا حَتّى تُسْکِنَهُ اءرْضَکَ طَوْعا وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا)).(2)
*******
پاورقی:1- إکمال الدّین شیخ صدوق : ص 443، ح 17، بحارالا نوار: ج 52، ص 31، ضمن ح 27.
2- کافى : ج 4، ص 162، ح 4، فلاح السّائل سیّدبن طاووس : ص 46.
کوثروصل هرکه شیدای توشدازدل ودین می گذرد شورعشق ست که ازآن وازین می گذرد نکهت یاد تو درخاطرمن پیچیده ست گویی ازباغ دلم نافه ی چین می گذرد خضرازکوثروصل تواگرنوش کند ترک جان می کند، ازماء معین می گذرد هرکه رادولت دیداربهشت رُخ توست دیگرازنعمت فردوس برین می گذرد روزگاریست که در حسرت دیدار توایم حیف ازاین عمرکه بیهوده چنین می گذرد ای صبا ازسرکوی وی اگر می گذری گوچه برحال من زاروحزین می گذرد ******* شعراز:سیدمهدی حسینی
بازآ
بازآکه دل هنوز به یاد تودلبراست
جان ازدریچة نظرم چشم بردراست
بازآدگرکه سایة دیوار انتظار
سوزنده ترزتابش خورشیدمحشراست
بازآکه بازمردم چشمم زدردهجر
درموج خیزاشک چوکشتی شناوراست
بازآکه ازفراق توای غایب ازنظر
دامن زخون دیده چودریای گوهراست
ای صبح مهربخش دل ،ازمشرق امید
بنمای رُخ که طالعم ازشب سیه تراست
×××××
مشفق کا شانی
حجّت خدا بر دوش پدر و معرّفى به احمد قمى
مرحوم شیخ صدوق و برخى دیگر از مورّخین و محدّثین شیعه و سنّى آورده اند:
یکى از بزرگان قم به نام احمد بن اسحاق اشعرى قمّى حکایت کند: روزى به محضر مبارک حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام شرفیاب شدم و خواستم درباره حجّت خدا و خلیفه پس از آن حضرت ، از ایشان سؤ ال کنم .
همین که در محضر شریف امام علیه السلام وارد شدم و سلام کردم ، بدون آن که سخنى گفته باشم ، مثل این که از نیّت و افکار من آگاه بود، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! خداوند تبارک و تعالى از زمان خلقت حضرت آدم علیه السلام تا برپائى قیامت ، بندگان خود را بدون حجّت و راهنما رها نکرده است .
و در هر زمانى - از باب لطف - یکى از بندگان شایسته خود را حجّت بر انسان ها قرار داده است که به وسیله وجود مبارک او حوادث خطرناک برطرف مى شود، باران رحمت خدا فرود مى آید و زمین به برکت وجود حجّت خداوند متعال ، برکات درون خود را ظاهر مى سازد و در اختیار بندگان و دیگر موجودات قرار مى دهد.
عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، امام و خلیفه بعد از شما چه کسى است ؟
هنگامى که این سؤال را طرح کردم ، امام حسن عسکرى علیه السلام سریع از جاى خود برخاست و درون منزل رفت و پس از لحظه اى بازگشت ، در حالى که کودکى خردسال را در آغوش خود گرفته بود، و همانند ماه شب چهارده نورانى بود و مى درخشید.
موقعى که حضرت وارد اتاق شد، اظهار نمود: اى احمد! اگر اهل معرفت نمى بودى و نیز اگر نزد خداوند متعال گرامى نمى بودى ، هرگز فرزند عزیزم را بر تو عرضه نمى کردم .
و سپس فرمود: این فرزند من است که هم نام رسول خدا صلى الله علیه و آله مى باشد و جهان به وسیله وجود او پر از عدل و داد خواهد شد، همان طورى که ظلم و ستم همه جا را فرا گرفته باشد.
اى احمد! این فرزندم ، همانند حضرت خضر پیامبر خدا علیه السلام ؛ و همچنین مانند ذوالقرنین ، علمش برگرفته از سرچشمه علوم و معارف الهى است ، داراى عمرى طولانى خواهد بود.
در آن زمانى که فرزندم - حجّت خدا - از طرف خداوند جلّ و علا، در غیبت قرار گیرد، نگهدارى دین براى افراد جامعه سخت خواهد بود و همگان ایمان و اعتقاد خود را از دست مى دهند، مگر اشخاصى که محدود و اندک یاشند.
عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! علامت و نشانه او چیست ؟
ناگهان آن کودک خردسال عزیز، لب به سخن گشود و ضمن مطالبى ارزشمند، مرا مخاطب خویش قرار داد و فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! من آخرین خلیفه پروردگار متعال در زمین هستم ، من از دشمنان انتقام خواهم گرفت .
و سپس افزود: بعد از پدرم امام و خلیفه اى غیر از من نخواهد بود، شکرگزار خداوند باش و بر عقیده ات پایدار بمان ، تو فرداى قیامت همنشین ما خواهى بود.1
×××××
پاورقی:1- إکمال الدّین شیخ صدوق : ج 2، ص 384، ح 2، ینابیع المودّة : ج 3، ص 317، ح 2، مدینة المعاجز: ج 7، ص 606، ح 2595.
بهارراچه کند....
بهارراچه کند آن دلی که خرم نیست
مرا ندیدن روی توازخزان کم نیست
غم ، آشنای دل وخانه زاد سوته دلست
برای هردلی اسباب غم فراهم نیست
درانزوای غم انگیز وسرد تنهایی
اگرکه آتش یاد توباشدم ، غم نیست
من از گناه محبت چگونه توبه کنم
کسی که مهر ندارد ، زنسل آدم نیست
به پشت گرمی عشقت ، براستی سوگند
به غیر دوست سرم پیش هیچکس خم نیست
اگر چه زخمی آن اولین نگاه توام
مرا به غیر نگاه تو هیچ مرهم نیست
حرام باد مرا بی تو لحظه ای شادی
که بی تو عیدبرایم کم از محرم نیست
بیا بیا گل نرگس که بی تو گاه بهار
بهار را چه کندآن دلی که خرم نیست
××××××
ناصرفیض
داستان دوستان
تشرف سید عبداللّه قزوینی در مسجد سهله
آقا میرزا هادى سلمه اللّه تعالى از سید جلیل نبیل سید عبداللّه قزوینى نقل فرمود: در سـال 1327, بـا اهـل و عـیـال به عتبات مشرف گشتیم .
روز سه شنبه به مسجد کوفه مشرف شدیم .
رفقا خواستند به نجف اشرف بروند, ولى من گفتم : خوب است شب چهارشنبه براى اعمال به مسجدسهله برویم و روز چهارشنبه به نجف اشرف مشرف شویم .قبول کردند.
به خادم گفتیم او هم رفت و شانزده الاغ براى همه رفقا کرایه کرد.
رفـقا گفتند: ما شب در این بیابان حرکت نمى کنیم , ولى بالاخره اجرت همه مالها راداده و با سه نفر زن که همراه داشتیم سوار و به سمت مسجد سهله حرکت کردیم , درحالى که الاغهاى یدکى هم همراه ما بود.
در مـسـجـدسهله نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندیم و مشغول دعا و گریه شدیم , یک باره مـتوجه شدیم که ساعت از هشت هم گذشته است .
ترس زیادى بر من عارض شد که چگونه با سه زن , بـه تـنـهـایى , با مکارى عرب و غریب , در این شب تاریک به کوفه برگردیم .
آن سال , همان سالى بود که شخصى بنام عطیه بر حکومت عراق یاغى شده بود و راهزنى مى کرد.
با نهایت اضطراب , قلبا متوسل به ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف گردیده , روى نیاز ودل پـر سوز به سوى آن مهر عالم افروز نمودیم , ناگهان چون چشم به مقام حضرت مهدى (ع ) که در وسـط مسجد است , انداختیم , آن مقام را روشن تر از طور کلیم اللّه یافتیم .
به آن جا رفتیم و دیدیم سـیـد بزرگوارى با کمال مهابت و وقار و نهایت جلال وبزرگى در محراب عبادت نشسته است .
پـیـش رفـتیم و دست مبارک آن سرور راگرفتیم و بوسیدیم .
من خواستم دستشان را بر پیشانى خـویش بگذارم که حضرت دست خود را کشیدند و نگذاشتند.
در این هنگام من هم مشغول دعا و زیـارت شدم ووقتى به نام حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف مى رسیدم و سلام مى کردم ,ایشان جواب مى فرمودند: و علیکم السلام .
از ایـن مـطـلـب بـرآشفته شدم که من به امام سلام مى کنم و این آقا جواب مى دهد,یعنى چه ؟ از طرفى آن مقام شریف از روشنایى که داشت , گویا صد چراغ و قندیل درآن آویزان کرده بودند.
در ایـن جـا آن سید بزرگوار روى مبارک به مانمودند و فرمودند: با اطمینان دعابخوانید.
به اکبر کبابیان سفارش کرده ام شما را به مسجد کوفه برساند و برگردد.شماآنها را هم شام بدهید.
چون این سخن را شنیدم با ایشان مانوس شدم و از ایشان التماس دعا کردم و سه حاجت خواستم : اول وسـعـت رزق و رفـع تنگدستى .
دوم این که , محل دفن من , خاک کربلا باشد.
این دو را قبول فرمودند.
سوم فرزند صالحى خواستم .ایشان قسم یادکردند که این امر به دست ما نیست .
ساکت شدم و نگفتم که شما از خدا بخواهید, چون در اول جوانى زن پدرى داشتم ودختر خوبى از او در خانه بود.
من از آن دختر خواستگارى کردم , ولى آنها او را به من نمى دادند, بلکه مى خواستند بـه شخص ثروتمندى بدهند.
من در بالاى سر امام ثامن (ع ) دعا کردم که فقط این دختر را به من بـدهـنـد و دیـگر از خدا اولاد نمى خواهم .
این قضیه در خاطرم بود, لذا مانع از تکرار درخواست و اصرار گردیدم .
عیالم پیش آمد و سه حاجت خواست : یکى وسعت رزق .
دیگرى آن که به دست من به خاک سپرده شود و قبل از من از دنیا برود.
سوم آن که در مشهد مقدس یا کربلاى معلى مدفون شود.هـمـه را اجـابـت فرمودند و همان طور هم شد.
ایشان در مشهد مقدس فوت کرد وخودم او را به خاک سپردم .
زن دیگرى که همراه ما بود, پیش آمد و عرض حاجت کرد و سه مطلب خواست : یکى شفاى مریضى که داشت .
ایشان فرمودند: جدم موسى بن جعفر (ع ) شفا عطا خواهدفرمود.
دوم : ثروت و اعتبار براى فرزند.
سوم : طول عمر براى خودش .
هـمه را اجابت و قبول فرمودند و همان طور هم شد, یعنى مریض در کاظمین شفایافت و خودش هم نود و پنج سال عمر کرد.
من (میرزا هادى ) از سید عبداللّه قزوینى پرسیدم : چند سال است که آن زن فوت کرده ؟ گفت : تقریبا پنج سال .
معلوم شد بیشتر از بیست سال بعد از قضیه باقى مانده و عمرکرده است و فـعـلا پـسرش از تجار ثروتمند است و اسم آن تاجر را هم برد, ولى حقیرنام او را در خاطرم ضب ط نکرده ام .
سید گفت : بعد از دعا و زیارت وقتى از مقام حضرت مهدى (ع ) به بیرون پا نهادیم ,همسرم به من گفت : دانستى این سید بزرگوار که بود و او را شناختى ؟ گفتم : نه .
گفت : حضرت حجت (ع ) بود.
از شـدت تعجب رو برگرداندم , دیدم جز یک فانوس که آویزان است از آن انوارى که به انداره صد چـراغ بود, اثرى نیست .
تاریکى و ظلمت عالم را فرا گرفته بود و از آن سید بزرگوار خبرى نبود.
دانستم آن روشناییها از اثر چهره نورانى آن سرور بوده است .
وقـتـى بـه کنار مسجد آمدم , جوانى نزد من آمد و گفت : هر وقت آماده شدید ما شما را به مسجد کوفه مى رسانیم .
گفتم : تو که هستى ؟ گفت : من اکبر بهارى .
خیلى وحشت کردم و دلم تنگ شد, چون خیال کردم مى گوید اکبر بهایى .
گفتم : چه مى گویى ؟ بهایى یعنى چه ؟ گـفـت : من در همدان در محله کبابیان سکونت دارم و از روستاى بهار که یکى ازنواحى همدان است , مى باشم و حضرت مستطاب , عالم سالک آقا میرزا محمدبهارى از اهل آن جا است .
ایشان را شناختم و با او مانوس شدم .
گفتم : آن سید بزرگوار را شناختى ؟ گـفت : نشناختم , ولى دیدم خیلى جلیل القدر است و به من امر فرمود که شما را به مسجد کوفه برسانم .
از مهابت ایشان نتوانستم حرفى بزنم و فورا قبول کردم .
گفتم : آن سرور حضرت صاحب الامر (ع ) بود و علایم آن را گفتم .
آن جوان به وجد آمد و وقتى خواستیم مراجعت کنیم , خود و رفقایش که چهار نفربودند, پیاده در رکـاب ما براه افتادند و با آن که حدود دوازده الاغ خالى داشتیم و کرایه همه را هم داده بودیم در عین حال هیچ کدام سوار نشدند و پروانه وار در رکاب ما ازشوق امر امام (ع ) راه مى رفتند.
وقتى به مسجد کوفه رسیدیم , به دستور امام (ع ) غذا را حاضر و به همه آنها شام دادیم.
×××××
منبع:cdشمیم گل نرگس
حدیث روز
انتساب حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
متن حدیث
. . ثم بکى النبی صلى الله علیه وآله فقیل : مم بکاؤک یا رسول الله ؟ قال : أخبرنی جبرئیل أنهم یظلمونه ویمنعونه حقه ، ویقاتلونه ویقتلون ولده ، ویظلمونهم بعده . وأخبرنی جبرئیل عن الله عز وجل أن ذلک الظلم یزول إذا قام قائمهم وعلت کلمتهم ، واجتمعت الأمة على محبتهم ، وکان الشانئ لهم قلیلا والکاره لهم ذلیلا ، وکثر المادح لهم . وذلک حین تغیر البلاد وضعف العباد ، والإیاس من الفرج ، وعند ذلک یظهر القائم منهم . فقیل له ما اسمه ؟ قال النبی صلى الله علیه وآله : اسمه کإسمی ، واسم أبیه کاسم أبی ، هو من ولد ابنتی ، یظهر الله الحق بهم ، ویخمد الباطل بأسیافهم ، ویتبعهم الناس بین راغب إلیهم وخائف منهم . قال : وسکن البکاء عن رسول الله صلى الله علیه وآله فقال : معاشر المؤمنین أبشروا بالفرج ، فإن وعد الله لا یخلف ، وقضاءه لا یرد ، وهو الحکیم الخبیر ، فإن فتح الله قریب . اللهم إنهم أهلی ، فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا ، اللهم أکلاهم وارعهم وکن لهم ، وانصرهم وأعنهم وأعزهم ولا تذلهم ، واخلفنی فیهم إنک على کل شئ قدیر "
* * *
* ترجمه حدیث *
* ( عبد الرحمن بن ابى لیلى مى گوید : پدرم گفت : پیامبر صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر پرچم اسلام را بدست علی علیه السلام سپرد وخداوند او را فاتح و پیروز گرداند ، در روز غدیر خم به مردم اعلام داشت که او سرور و رهبر همهء مردان و زنان مؤمن است و دربارهء او در یک حدیث طولانى مطالبى فرمود که بخشى از آن حدیث این است : آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله گریه نمود ، گفته شد : اى رسول خدا چرا گریه مى کنى ؟ حضرت فرمود : جبرئیل به من خبر داد که این مردم به او ظلم مى کنند و او را از حقش محروم مى سازند و با او به جنگ برمى خیزند و فرزندش را مى کشند و بعد از او به اولادش ستم روا مى دارند و جبرئیل از خداوند متعال برایم خبر آورد که این ظلم پایان خواهد یافت زمانى است که قائم آنها قیام کند و پرچم اسلام ( آنها ) را برافرازد ، و تمام امت بر محبت ایشان اجتماع مى کنند ، در آن روز دشمن آنها اندک و ناخشنود از آنها وپست و ذلیل خواهد بود ، آنها را زیاد مدح و ستایش کنند وآن زمانى است که شهرها تغییر کنند و بندگان سست و ناتوان شده ، از فرج و ظهور مأیوس شوند ، در این هنگام قائم آنها ظهور خواهد نمود ، به آن حضرت گفته شد : نام حضرت قائم چیست ؟ رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود : نام او مانند نام من ونام پدر او مانند نام پدر من است ، او از فرزندان دخترم است ، خداوند حق را بوسیلهء او آشکار و باطل را با شمشیرهاى آنها خاموش مى کند ، مردم از آنها پیروى مى نمایند چه با میل و رغبت ویا از روى ترس و وحشت ، راوى مى گوید : گریهء حضرت صلى الله علیه وآله آرام شد ، آنگاه فرمود : اى گروه مؤمنین مژده باد شما را به ظهور ، همانا وعدهء خداوند تخلف ناپذیر است ، قضاء الهى قابل برگشت نیست و وقوع آن حتمى است ، و او حکیم و آگاه است ، همانا فتح و پیروزى خداوند نزدیک است .
خدایا اینها اهل من هستند از آنها پلیدى را دور نما وآنها را پاک ومنزه گردان ، خدایا به آنها پناه بده و حق آنها را رعایت نما و با آنها باش و آنها را کمک کن و به آنها عزت ببخش وآنها را خوار و ذلیل مگردان و در میان آنها جانشین من باش ، همانا تو بر انجام هر کارى قادر و توانایى .
منبع حدیث
* : أمالی الطوسی : ج 1 ص 361 ص 362 - وبالاسناد ( أخبرنا الشیخ المفید أبو علی الحسن بن محمد الطوسی قراءة علیه قال : أخبرنا والدی رحمه الله قال : ) أخبرنا الحفار قال : حدثنا أبو بکر محمد بن عمر الجعابی الحافظ قال : حدثنی أبو الحسن علی بن موسى الخزاز من کتابه قال : حدثنا الحسن بن علی الهاشمی قال : حدثنا إسماعیل بن أبان قال : حدثنا أبو مریم ، عن ثور بن أبی فاختة ، عن عبد الرحمن بن أبی لیلى قال : قال أبی : دفع النبی صلى الله علیه وآله الرایة یوم خیبر إلى علی بن أبی طالب علیه السلام ، ففتح الله علیه . وأوقفه یوم غدیر خم فأعلم الناس أنه مولى کل مؤمن ومؤمنة . وقال له : . . فی حدیث طویل جاء فیه : -
* : مناقب الخوارزمی : ص 23 ف 5 - وأنبأنی مهذب الأئمة أبو المظفر عبد الملک بن علی بن محمد الهمدانی إجازة ، أخبرنی محمد بن الحسین بن علی البزاز ، أخبرنی أبو منصور محمد بن علی بن عبد العزیز أخبرنی هلال بن محمد بن جعفر ، حدثنی أبو بکر محمد بن عمرو الحافظ ، حدثنی أبو الحسن علی بن موسى الخزاز من کتابه ، حدثنی الحسن بن علی الهاشمی ، حدثنی إسماعیل بن أبان ، حدثنی أبو مریم ، عن ثور بن أبی فاختة ، عن عبد الرحمن بن أبی لیلى ، قال : قال لی : دفع النبی صلى الله علیه وآله : - کما فی أمالی الطوسی بتفاوت یسیر ، وفیه " . . هو من ولد ابنتی فاطمة " .
* : الطرائف : ص 521 - عن مناقب الخوارزمی .
* : کشف الغمة : ج 2 ص 24 - 25 - عن أمالی الطوسی بتفاوت یسیر .
* : إثبات الهداة : ج 3 ص 611 ب 32 ف 11 ح 138 - بعضه ، عن مناقب الخوارزمی .
* : غایة المرام : ص 33 ب 12 ح 10 - عن الفضائل ( مناقب الخوارزمی ) .
وفی : ص 94 ب 17 ح 30 - عن أمالی الطوسی .
وفی : ص 115 ب 19 ح 56 - عن الفضائل ( مناقب الخوارزمی ) .
وفی : ص 130 ب 21 ح 22 - عن أمالی الطوسی .
وفی : ص 292 ب 1 ح 39 - عن کتاب فضائل علی علیه السلام .
وفی : ص 296 ب 2 ح 22 - عن أمالی الطوسی .
وفی : ص 364 ب 65 ح 1 - وفی ص 573 ب 65 ح 15 بعضه - وفی ص 682 ب 139 ح 2 - عن مناقب الخوارزمی .
* : البحار : ج 28 ص 45 ب 2 ح 8 ،
وفی ج 37 ص 191 ب 52 ح 75 - عن الطرائف ، وفی ج 51 ص 67 ب 1 ح 7 - عن أمالی الطوسی ، وفی المواضع الثلاثة اشتباه فی سنده .
* : ینابیع المودة : ص 135 ب 45 - وفی ص 440 ب 75 - عن مناقب الخوارزمی ، والثانی بتفاوت ، وفیه " . . وذاب البدع عن ملتی . . وأنت معی فی الجنة . . ما أمرنی الله بتبلیغه وذلک قوله تعالى : یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک . . فعند ذلک یظهر القائم المهدی ، من ولدی یقوم . . " .
* : منتخب الأثر : ص 155 ف 2 ب 1 ح 44 - عن ینابیع المودة .
به ره ولای مهدی
چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی!
سروجان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد ِ هستی خود ، بدهم به صاحب جان
که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
چه کنم چه چاره سازم که دل ِ رمیده ی من
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی
نه هوای کعبه دارم ، نه صفا و مروه خواهم
که ندارد این مکان ها به خدا صفای مهدی
من دل شکسته هر دم، به امید در نشستم
که مگر عیان ببینم ، قد دلربای مهدی
دل من تپد به سینه ، به امید روزگاری
" که گذشت گاه محنت" ، شنوم ز نای مهدی
به گداییش " فصیحی"، همه فخر می فروشم
که ز پادشاست برتر به جهان، گدای مهدی
××××××
فصیحی